خطبه 1 بخش دهم
قبیله ما (قریش) خواستند پیامبرمان(صلى الله علیه وآله) را به قتل برسانند (که در رأس آنها ابوسفیان پدر معاویه بود) و ما را ریشه کن کنند، آنها انواع غم و اندوه را به جان ما ریختند و هرچه مى توانستند درباره ما بدى کردند، ما را از زندگى شیرین (خود) باز داشتند و با ترس و وحشت قرین ساختند، و ما را مجبور کردند که به کوهى سنگلاخ و صعب العبور پناه بریم و آتش جنگ را بر ضد ما برافروختند. (هنگامى که دشمنان اسلام با تمام قوا بپا خاستند) خداوند اراده نمود که به وسیله ما از شریعتش دفاع کند و با دفاع ما شر آنها را از حریم اسلام باز دارد .(در این هنگام جمعیّت ما بنى هاشم به دو گروه تقسیم شده بودند; گروهى ایمان آورده و گروهى هنوز به صف مؤمنان نپیوسته بودند; ولى همه از اسلام دفاع مى کردند) مؤمنان ما با این کار خواستار ثواب و اجر الهى بودند و کافران ما (که هنوز اسلام را نپذیرفته بودند) به خاطر دفاع از اصل و ریشه خود و خویشاوندى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دفاع مى کردند. اما سایر افراد قریش (غیر از خاندان ما) که اسلام آوردند از این ناراحتى ها بر کنار بودند یا به این عنوان که با قبایلى پیمان ترک مخاصمه داشتند (و نمى خواستند با آنها بجنگند) و یا عشیره آنها (که ایمان نیاورده بودند) از آنها حمایت مى کردند از این رو جان آنها در امان بود.
نامه 8
اما بعد (از حمد و ثناى الهى) هنگامى که نامه من به تو رسید معاویه را به حکم نهایى، دعوت کن و براى یک طرفه شدن کار، او را به یک نتیجه جزمى وادار ساز سپس او را میان جنگى آواره کننده یا تسلیمى رسواگر مخیر ساز، اگر جنگ را اختیار کرد به او اعلان جنگ کن و اگر راه صلح و سلامت را پیش گرفت از او بیعت بگیر و السلام.
حکمت 9
امام(علیه السلام) فرمود: هنگامى که دنیا به کسى روى آورد نیکى هاى دیگران را به او عاریت مى دهد و هنگامى که دنیا به کسى پشت کند نیکى هاى خودش را نیز از او مى گیرد.
التماس دعا
حکمت 8
امام(علیه السلام) فرمود: از این انسان تعجب کنید که با یک قطعه پیه مى بیند، با قطعه گوشتى سخن مى گوید، با استخوانى مى شنود و از شکافى تنفس مى کند!
خطبه 1 بخش نهم
خطبه 1 بخشِ هشتم
نامه 7
اما بعد (از حمد و ثناى الهى) نامه اى از سوى تو به من رسید، نامه اى با اندرزهاى نامربوط و سخنان رنگارنگ که با گمراهى خویش آن را تزیین کرده و با سوء رأیت امضا نموده بودى، این نامه از کسى است که نه چشم بصیرت دارد تا هدایتش کند و نه رهبرى آگاه که ارشادش نماید (به همین دلیل) هوا و هوس او را به سوى خود دعوت نموده و او این دعوت را اجابت کرده، گمراهى، رهبر او شده و او از آن پیروى نموده، به همین دلیل بسیار هذیان مى گوید و در گمراهى سرگردان است.بخش دیگرى از این نامه: بیعت خلافت یک بار بیشتر نبوده و نیست نه تجدید نظر در آن راه دارد نه اختیار فسخ، بنابراین آن کس که از بیعت خارج شود (بر آراى مهاجران و انصار) طعنه زده و به مخالفت برخاسته (و آن را بى اعتبار شمرده) و آن کس که درباره آن تردید به خود راه دهد منافق است.
با سلام عید مبارک