ترجمه و شرح نامه 9 نهج البلاغه؛ بخش اول: حمایت بنی هاشم از رسالت پیامبر + خلاصه

 

 

 

قبیله ما (قریش) خواستند پیامبرمان(صلى الله علیه وآله) را به قتل برسانند (که در رأس آنها ابوسفیان پدر معاویه بود) و ما را ریشه کن کنند، آنها انواع غم و اندوه را به جان ما ریختند و هرچه مى توانستند درباره ما بدى کردند، ما را از زندگى شیرین (خود) باز داشتند و با ترس و وحشت قرین ساختند، و ما را مجبور کردند که به کوهى سنگلاخ و صعب العبور پناه بریم و آتش جنگ را بر ضد ما برافروختند. (هنگامى که دشمنان اسلام با تمام قوا بپا خاستند) خداوند اراده نمود که به وسیله ما از شریعتش دفاع کند و با دفاع ما شر آنها را از حریم اسلام باز دارد .
(در این هنگام جمعیّت ما بنى هاشم به دو گروه تقسیم شده بودند; گروهى ایمان آورده و گروهى هنوز به صف مؤمنان نپیوسته بودند; ولى همه از اسلام دفاع مى کردند) مؤمنان ما با این کار خواستار ثواب و اجر الهى بودند و کافران ما (که هنوز اسلام را نپذیرفته بودند) به خاطر دفاع از اصل و ریشه خود و خویشاوندى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دفاع مى کردند. اما سایر افراد قریش (غیر از خاندان ما) که اسلام آوردند از این ناراحتى ها بر کنار بودند یا به این عنوان که با قبایلى پیمان ترک مخاصمه داشتند (و نمى خواستند با آنها بجنگند) و یا عشیره آنها (که ایمان نیاورده بودند) از آنها حمایت مى کردند از این رو جان آنها در امان بود.

 

 

 

از نامه هاى امام(علیه السلام) است که (آن را نیز) براى معاویه نگاشته.(1)

نامه در یک نگاه:
با توجّه به اینکه این نامه پاسخى است به نامه زشت و جسورانه معاویه به آن حضرت که مشتمل بر انبوهى از اهانت ها و شیطنت ها بوده است، نگاه نامه بیشتر به پاسخ سخنان شیطنت آمیز معاویه معطوف است.
در بخشى از این نامه، امام(علیه السلام) به این نکته اشاره مى فرماید که به هنگام قیام پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) گروه زیادى از جمله قریش، کمر به قتل او بستند و خداوند او را از چنگال آنان نجات داد و بیش از همه قریش بر ضد او قیام کردند.
در بخش دیگرى از آن به این نکته اشاره مى فرماید که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در جنگ ها خاندان خود را در خط اوّل قرار مى داد و با فداکارى آنان، یارانش را حفظ مى کرد. شهادت حمزه و جعفر و افراد دیگرى از خاندان بنى هاشم را گواه این مى شمرد. این در واقع پاسخى است به ادعاى معاویه که در نامه اش افرادى غیر بنى هاشم; مانند خلیفه اوّل و دوم را دلسوزترین افراد نسبت به اسلام شمرده است.
در بخش سوم، حضرت اظهار شگفتى مى کند که چگونه روزگار او را در برابر کسى همچون معاویه قرار داده که نه به اسلام خدمت کرده و نه سابقه اى در دین دارد.
و بالاخره در چهارمین بخش نامه از عدم پذیرش درخواست معاویه مبنى بر تحویل دادن قاتلان عثمان سخن مى گوید، زیرا اگر بناست قاتلان او محاکمه و مجازات شوند این کار در اختیار رییس حکومت اسلامى است نه یک فرد شورشى.
شایان ذکر است که نوشتن نامه از سوى معاویه و پاسخ على(علیه السلام) داستانى دارد که براى روشن ساختن محتواى نامه امام(علیه السلام) بسیار مفید است و آن اینکه: ابومسلم خولانى که در اصل اهل یمن بود زمان جاهلیّت را درک کرده بود; ولى هرگز پیغمبر اسلام را ندید و عمدتاً در شام زندگى مى کرد، با عده اى از مردم شام پیش از آنکه امام(علیه السلام) به سوى صفین حرکت کند نزد معاویه رفت و از او خواست که با على(علیه السلام) که داراى مقام والایى از نظر همنشینى با پیغمبر و قرابت و خویشاوندى با اوست و هجرت و سبقت در اسلام دارد، جنگ نکند و به او گفت تو هرگز چنین موقعیّتى را ندارى.
معاویه در پاسخ آنها به این بهانه متوسل شد که على به قاتلان عثمان پناه داده اگر آنها را تحویل دهد تا قصاص شوند، با او جنگ نخواهد کرد. ابومسلم و همراهانش از معاویه خواستند که همین مطلب را در نامه اى براى على(علیه السلام) بنویسد. معاویه نامه اى به این مضمون نوشت و به ابومسلم داد تا به امیر مؤمنان برساند.
ابومسلم نامه را خدمت امام(علیه السلام) آورد و در حضور جمع به آن حضرت داد سپس بپاخاست و طى خطابه اى عرض کرد: من دوست ندارم ولایت امور مسلمین به دست غیر تو باشد; امّا عثمان به ناحق کشته شد. قاتلان او را به دست ما بسپار اگر کسى مخالفت کرد نیروهاى ما در اختیار توست.
امام(علیه السلام) پاسخ داد: فردا بیا جواب نامه ات را بگیر. ابومسلم فردا که براى گرفتن جواب نامه آمد دید که مسجد پر از جمعیّت است و همه به طور دسته جمعى شعار مى دهند: ما همه در قتل عثمان شرکت داشته ایم.
قابل توجّه اینکه اجتماع آن گروه عظیم در مسجد از این جهت بود که احساس کردند شاید امام(علیه السلام) بخواهد قاتلان عثمان را به معاویه تحویل دهد تا بهانه او بر مخالفت از بین برود، لذا همه آنها و طرفدارانشان در مسجد جمع شدند تا اعلام کنند قاتل عثمان یک یا چند نفر نبوده است; ولى امام(علیه السلام) هم هرگز تصمیم نداشت که آن چند نفر را به معاویه بسپارد عملا نیز چنین کارى ممکن نبود.
در این موقع امام(علیه السلام) پاسخ مکتوب معاویه را به ابومسلم داد تا به شام ببرد; ولى ابومسلم با خود مى گفت: «الاْنَ طابَ الضِرابُ; اکنون براى ما جنگ کردن براى خونخواهى عثمان رواست».
ابومسلم و همراهانش گویا نمى خواستند این حقیقت را درک کنند که اوّلاً قتل عثمان بعد از یک قیام مردمى بر ضدّ او به خاطر کارهاى ناروایش بوده نه کار یک یا چند فرد و ثانیاً به فرض که بخواهند قاتلان عثمان را محاکمه و قصاص کنند، این کار مربوط به یک فرد شورشى مانند معاویه نیست; باید به دست رییس حکومت اسلامى که از سوى مهاجران و انصار برگزیده شده و مردم با او بیعت کرده اند انجام گیرد.

بنى هاشم نخستین حامیان اسلام:
همان گونه که قبلا اشاره شد این نامه پاسخى است به نامه معاویه و از آنجا که معاویه در ابتداى نامه خود دم از اسلام و عظمت پیغمبر اکرم و یاران و انصار او زده و سعى کرده است موقعیّت خلفاى سه گانه را بیش از حد بالا ببرد و از طرفى گویا فراموش کرده است که فرزند ابوسفیان، دشمن شماره یک اسلام است که آتش جنگ هاى مهم ضد اسلام را برافروخت. امام(علیه السلام) در این بخش از نامه چنین مى فرماید: «قبیله ما (قریش) خواستند پیامبرمان را به قتل برسانند (که در رأس آنها ابوسفیان پدر معاویه بود) و ما را ریشه کن کنند. آنها انواع غم و اندوه را به جان ما ریختند و هرچه مى توانستند درباره ما بدى کردند ما را از زندگى خوش و راحت باز داشتند و با ترس و وحشت قرین ساختند و ما را مجبور کردند که به کوهى سنگلاخ و صعب العبور پناه بریم و آتش جنگ را بر ضد ما افروختند»; (فَأَرَادَ قَوْمُنَا قَتْلَ نَبِیِّنَا، وَاجْتِیَاحَ(2) أَصْلِنَا، وَهَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ(3) وَفَعَلُوا بِنَا الاَْفَاعِیلَ(4)، مَنَعُونَا الْعَذْبَ(5)، وَأَحْلَسُونَا(6) الْخَوْفَ، وَاضْطَرُّونَا إِلَى جَبَل وَعْر(7)، وَأَوْقَدُوا(8) لَنَا نَارَ الْحَرْبِ).
این چند جمله اشاره به بخش عظیمى از تاریخ اسلام و رفتار دشمنان مخصوصاً قبیله قریش است که به اصطلاح قبیله پیغمبر بود. آزارهایى که در مکّه بر پیغمبر و یارانش رساندند، مسخره کردند، سنگ باران نمودند، یارانش را شکنجه کردند و سرانجام که از پیشرفت اسلام در قبایل اطراف مکّه به وحشت افتادند، تصمیم جدى گرفتند که مسلمانان را که گروه اندکى بودند در محاصره اجتماعى و اقتصادى قرار دهند، آن عهدنامه معروف را نوشتند که هیچ کس با مسلمانان رفت و آمد نکند، نه چیزى به آنان بفروشند نه بخرند، نه از آنها زن بگیرند نه زن بدهند. پاى این عهدنامه را امضا کردند و براى تأکید در داخل خانه کعبه آویزان نمودند. مسلمانان به ناچار به شعب ابى طالب(9) که درّه اى سنگلاخ بود پناه بردند و سه سال در محرومیّت شدید، سخت ترین زندگى را داشتند. در آن حد که صداى کودکان گرسنه آنها در بیرون شعب مخصوصاً در شبها که محیط خاموش بود به خوبى شنیده مى شد و سرانجام هنگامى که پیغمبر اکرم به وسیله ابوطالب به آنها خبر داد که تمام عهدنامه جز نام الله را موریانه خورده از مشاهده آن در وحشت فرو رفتند و گروهى طرفدار آزادى مسلمانان شدند و این محاصره شکسته شد.
جمله «وَأَوْقَدُوا لَنَا نَارَ الْحَرْبِ» اشاره به زندگى مسلمانان در مدینه است که جنگ هاى متعدّدى از سوى کفار قریش که باز در رأس آنها ابوسفیان پدر معاویه بود، تحمیل شد جنگ هایى که فداکارترین فرد در حمایت از پیغمبر و اسلام در آنها على(علیه السلام) بود; جنگ بدر، احد، احزاب و مانند آن و خاندان معاویه در روشن ساختن آتش این جنگ ها بزرگ ترین سهم را داشتند. با این حال او دم از عظمت اسلام و پیغمبر اکرم و یاران و انصار او مى زند و آنها را مى ستاید و على(علیه السلام) را به عنوان کسى که بر حسد بود معرفى مى کند.
امام(علیه السلام) در ادامه این سخن براى ابطال ادعاى واهى معاویه که خود را در نامه اش مدافع اسلام و مدافع مدافعان اسلام قلمداد کرده، دست او را گرفته به گذشته تاریخ اسلام بر مى گرداند و مى فرماید: «(هنگامى که دشمنان اسلام با تمام قوا بر ضد ما بپا خاستند) خداوند اراده نمود که به وسیله ما از شریعتش دفاع کند و با دفاع ما شر آنها را از حریم اسلام باز دارد (در این هنگام جمعیّت ما بنى هاشم به دو گروه تقسیم شده بودند گروهى ایمان آورده و گروهى هنوز به صف مؤمنان نپیوسته بودند و همه از اسلام دفاع مى کردند اما) مؤمنان ما با این کار خواستار ثواب و اجر الهى بودند و کافران ما (که هنوز اسلام را نپذیرفته بودند) به خاطر دفاع از اصل و ریشه خود و خویشاوندى از پیغمبر اکرم دفاع مى کردند»; (فَعَزَمَ اللهُ لَنَا عَلَى الذَّبِّ(10) عَنْ حَوْزَتِهِ، وَالرَّمْیِ مِنْ وَرَاءِ حُرْمَتِهِ. مُؤْمِنُنَا یَبْغِی بِذَلِکَ الاَْجْرَ، وَکَافِرُنَا یُحَامِی عَنِ الاَْصْلِ).
جمله «وَالرَّمْیِ مِنْ وَرَاءِ حُرْمَتِهِ» کنایه از حفظ حریم اسلام و پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) است، زیرا تیراندازان در پشت سنگرها قرار مى گیرند تا به دفاع از لشکر و حفظ آنها بکوشند. به گفته مرحوم علاّمه مجلسى واژه وراء در اینجا ممکن است به معناى جلو و پیشاپیش باشد (زیرا وراء گاه به این معنا آمده) و ممکن است به معناى پشت سر باشد، همان گونه که تیراندازان بر حسب ضرورت هاى میدان جنگ گاهى در پیشاپیش لشکر قرار مى گرفتند و گاهى در پشت سر به دفاع برمى خواستند.
جمله «وَکَافِرُنَا یُحَامِی عَنِ الاَْصْلِ» به عقیده جمعى از مفسّران نهج البلاغه اشاره به شخصیت هایى همچون عباس، ابوطالب، حمزه و امثال آنهاست که حتى قبل از آن که اسلام بیاورند، مدافع اسلام و پیغمبر اکرم به خاطر وفادارى به اصول عواطف خویشاوندى بودند.
جالب توجّه اینکه به گفته بعضى از محققان، هنگامى که عده اى از مسلمانان در شعب ابى طالب در محاصره دشمن بودند، افرادى مانند عباس، عقیل بن ابى طالب و برادرش طالب بن ابى طالب و نوفل بن حارث بن عبدالمطلب و پسرش حارث و برادرش ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب (او غیر از ابوسفیان بن حرب است) با مسلمانان در شعب به سر مى بردند در حالى که هنوز اسلام را نپذیرفته بودند.(11)
البتّه بعضى معتقدند که ابوطالب و حمزه مدتها قبل از اظهار اسلام، مسلمان شده بودند و اسلام خود را به دلایلى پنهان مى داشتند.
اینها همه در حالى بود که خاندان معاویه، ابوسفیان و دار و دسته اش در تمام صحنه ها بر ضد مسلمانان آشکارا و پنهان توطئه مى کردند و معاویه گویا همه این مسائل مسلّم تاریخى را در نامه خود به فراموشى سپرده و دم از حمایتِ اسلام و حامیان آن مى زند و افرادى را که از این صحنه ها غایب بودند به عنوان مدافعان صف اوّل مى شمرد.
لذا امام(علیه السلام) مى افزاید: «اما سایر افراد قریش (غیر از خاندان ما) که اسلام آوردند از این ناراحتى ها بر کنار بودند یا به این عنوان که با قبایلى پیمان ترک مخاصمه داشتند (و نمى خواستند با آنها بجنگند) و یا عشیره آنها (که ایمان نیاورده بودند) از آنها حمایت مى کردند از این رو جان آنها در امان بود»; (وَمَنْ أَسْلَمَ مِنْ قُرَیْش خِلْوٌ(12) مِمَّا نَحْنُ فِیهِ بِحِلْف یَمْنَعُهُ، أَوْ عَشِیرَة تَقُومُ دُونَهُ، فَهُوَ مِنَ الْقَتْلِ بِمَکَانِ أَمْن).
به این ترتیب امام(علیه السلام) به این نکته مهم اشاره مى فرماید که حامیان اصلى اسلام بنى هاشم بودند آنها که ایمان آوردند، با جان و دل از اسلام و پیامبر(صلى الله علیه وآله) دفاع مى کردند و آنها که اسلام نیاورده بودند چون براى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) عظمت و احترام قائل بودند از او دفاع مى کردند; اما دیگران از قریش از جمله خلفاى سه گانه که معاویه در نامه اش بر خدمات و فداکارى هاى آنها تکیه کرده هرگز در این صف قرار نداشتند.
البتّه چنان نبود که معاویه از تاریخ اسلام بى خبر باشد، بلکه براى توجیه افکارش خود را به بى خبرى مى زد.

 

التماس دعا

 

  • دوشنبه ۱۲ خرداد ۹۹
چارسو

خلاصه :

🔵 با توجّه به اینکه این نامه پاسخى است به نامه زشت و جسورانه معاویه به آن حضرت که مشتمل بر انبوهى از اهانت ها و شیطنت ها بوده است، نگاه نامه بیشتر به پاسخ سخنان شیطنت آمیز معاویه معطوف است.

✳ در بخشى از این نامه، امام(علیه السلام) به این نکته اشاره مى فرماید که به هنگام قیام پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) گروه زیادى از جمله قریش، کمر به قتل او بستند و خداوند او را از چنگال آنان نجات داد و بیش از همه قریش بر ضد او قیام کردند.

✅ در بخش دیگرى از آن به این نکته اشاره مى فرماید که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در جنگ ها خاندان خود را در خط اوّل قرار مى داد و با فداکارى آنان، یارانش را حفظ مى کرد. شهادت حمزه و جعفر و افراد دیگرى از خاندان بنى هاشم را گواه این مى شمرد. این در واقع پاسخى است به ادعاى معاویه که در نامه اش افرادى غیر بنى هاشم; مانند خلیفه اوّل و دوم را دلسوزترین افراد نسبت به اسلام شمرده است.

🔶️ در بخش سوم، حضرت اظهار شگفتى مى کند که چگونه روزگار او را در برابر کسى همچون معاویه قرار داده که نه به اسلام خدمت کرده و نه سابقه اى در دین دارد.
◀️ و بالاخره در چهارمین بخش نامه از عدم پذیرش درخواست معاویه مبنى بر تحویل دادن قاتلان عثمان سخن مى گوید، زیرا اگر بناست قاتلان او محاکمه و مجازات شوند این کار در اختیار رییس حکومت اسلامى است نه یک فرد شورشى


چند جمله ی ابتداییِ نامه، اشاره به بخش عظیمى از تاریخ اسلام و رفتار دشمنان مخصوصاً قبیله قریش است که به اصطلاح قبیله پیغمبر بود. آزارهایى که در مکّه بر پیغمبر و یارانش رساندند، مسخره کردند، سنگ باران نمودند، یارانش را شکنجه کردند و سرانجام که از پیشرفت اسلام در قبایل اطراف مکّه به وحشت افتادند، تصمیم جدى گرفتند که مسلمانان را که گروه اندکى بودند در محاصره اجتماعى و اقتصادى قرار دهند، آن عهدنامه معروف را نوشتند که هیچ کس با مسلمانان رفت و آمد نکند، نه چیزى به آنان بفروشند نه بخرند، نه از آنها زن بگیرند نه زن بدهند. پاى این عهدنامه را امضا کردند و براى تأکید در داخل خانه کعبه آویزان نمودند.
🔻 مسلمانان به ناچار به شعب ابى طالب که درّه اى سنگلاخ بود پناه بردند و سه سال در محرومیّت شدید، سخت ترین زندگى را داشتند. در آن حد که صداى کودکان گرسنه آنها در بیرون شعب مخصوصاً در شبها که محیط خاموش بود به خوبى شنیده مى شد و سرانجام هنگامى که پیغمبر اکرم به وسیله ابوطالب به آنها خبر داد که تمام عهدنامه جز نام الله را موریانه خورده از مشاهده آن در وحشت فرو رفتند و گروهى طرفدار آزادى مسلمانان شدند و این محاصره شکسته شد.


✅ امام(علیه السلام) به این نکته مهم اشاره مى فرماید که حامیان اصلى اسلام بنى هاشم بودند آنها که ایمان آوردند، با جان و دل از اسلام و پیامبر(صلى الله علیه وآله) دفاع مى کردند و آنها که اسلام نیاورده بودند چون براى پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) عظمت و احترام قائل بودند از او دفاع مى کردند; اما دیگران از قریش از جمله خلفاى سه گانه که معاویه در نامه اش بر خدمات و فداکارى هاى آنها تکیه کرده هرگز در این صف قرار نداشتند.
البتّه چنان نبود که معاویه از تاریخ اسلام بى خبر باشد، بلکه براى توجیه افکارش خود را به بى خبرى مى زد.

همراز دل

سلام داداش

ممنون

سلام آبجی
خواهش میکنم 🙏
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan