به خدا سوگند! او پیراهن خلافت را بر تن کرد در حالى که خوب مى دانست
موقعیّت من در مسأله خلافت همچون محور سنگ آسیاب است (که بدون آن هرگز گردش
نمى کند)، سیل خروشان (علم و فضیلت) ازدامنه کوهسار وجودم پیوسته جارى است
و مرغ (دور پرواز اندیشه) به قلّه (وجود) من نمى رسد (چون چنین دیدم)، در
برابر آن پرده اى افکندم و پهلو از آن تهى نمودم و پیوسته در این اندیشه
بودم که آیا با دست بریده (و نداشتن یار و یاور، به مخالفان) حمله کنم یا
بر این تاریکىِ کور، صبر نمایم، همان ظلمت و فتنه اى که بزرگسالان را
فرسوده، کودکان خردسال را پیر و مردم با ایمان را تا واپسین دم زندگى و
لقاى پروردگار رنج مى دهد.
با سلام عید مبارک