این خطبه در زمانى از امام (ع) صادر شد که بعضى به آن حضرت پیشنهاد کردند طلحه و زبیر را دنبال نکند و آماده نبرد با آنان نشود، در این سخن، امام این ویژگى خود را که هرگز فریب نمى خورد و غافلگیر نمى شود بیان مى دارد.
خطبه در یک نگاه:
هنگامى که «طلحه» و «زبیر» پیمان شکنى کردند و با «عایشه» به «بصره» آمدند و آنجا را در زیر سلطه خود قرار دادند، بعضى معتقد بودند که امام با آنها درگیر نشود، آنها را به حال خود رها سازد و پایه هاى خلافت را محکم کند، چیزى نمى گذرد که آنان تسلیم مى شوند.
امام در آغاز این کلام با صراحت مى گوید که این یک اشتباه بزرگ است و من هرگز دست روى دست نمى گذارم تا دشمن نیرومند شود و مرا غافلگیر کند! سپس در جمله دیگرى تصمیم قاطع خود را در جنگ با آنان با استفاده از نیروى وفادارش بیان مى کند و تصریح مى فرماید که این روش من تا پایان عمر خواهد بود.
سرانجام در آخرین جمله به این حقیقت اشاره مى کند که این مخالفتها تازگى ندارد از آن روز که پیامبر اسلام (ص) رحلت فرمود این مخالفتها شروع شد و هنوز ادامه دارد.
در برابر دشمن نباید غافلگیر شد!
امام در پاسخ کسانى که پیشنهاد عدم تعقیب «طلحه» و «زبیر» پیمان شکن را مى کردند، مى فرماید: «به خدا سوگند من همچون کفتار نیستم که با ضربات آرام و ملایم (در برابر لانه اش) به خواب مى رود تا صیّاد به او مى رسد و دشمنى که در کمین اوست غافلگیرش مى کند!» (وَاللهِ لا اَکُونُ کَالضَّبُعِ(2) تَنامُ عَلى طُولِ اللَّدْمِ(3)، حَتّى یَصِلَ اِلَیْها طالِبُها، وَ یَخْتِلَها(4) راصِدُها(5)).
این ضرب المثل از آن جا پیدا شده است که معروف است کفتار حیوان ابلهى است و به آسانى مى توان او را شکار کرد; به این ترتیب که صیّاد آهسته با ته پاى خود یا قطعه سنگ یا چوبدستى به در لانه کفتار مى زند و او به خواب مى رود سپس او را به راحتى صید مى کند.
در این جا افسانه هایى نیز ساخته شده، از جمله این که صیّاد آرام و آهسته مى گوید: اى کفتار! در خانه ات آرام گیر و بخواب و این سخن را چند بار تکرار مى کند. او هم به انتهاى لانه اش مى رود و مى خوابد و مى گوید: کفتار در خانه نیست، کفتار خوابیده است. سپس در خواب فرو مى رود و صیّاد وارد لانه او مى شود و با طناب مى بندد و بیرون مى برد و به همین جهت کسانى را که در برابر دشمن به راحتى غافلگیر مى شوند به کفتار تشبیه مى کنند.
واقعیّتهاى تاریخى آن زمان نشان مى دهد که پیشنهاد عدم تعقیب «طلحه» و «زبیر» بسیار ساده لوحانه بود; چرا که نقشه این بود که آنها «بصره» و سپس «کوفه» را در اختیار خود بگیرند و «معاویه» با آنها بیعت کند و در «شام» از مردم نیز براى آنان بیعت بگیرد و به این ترتیب بخشهاى عمده جهان اسلام در اختیار جاه طلبان پیمان شکن قرار گیرد و تنها مدینه در دست «على»(علیه السلام) بماند.
آنها با تکیه بر شعار خونخواهى «عثمان» روز به روز مردم را به هیجان بیشتر فرا مى خواندند و تدریجاً این شعار که قاتل «عثمان»، «على»(علیه السلام) است را در میان مردم پخش مى کردند و مردم ناآگاه را بر ضدّ امام مى شوراندند.
واضح است که اگر «امیرمؤمنان على»(علیه السلام) با سرعت، ابتکار عمل را در دست نمى گرفت نقشه منافقان به زودى عملى مى شد و همان گونه که مى دانید با آن سرعت عمل که امام در پیش گرفت نخستین توطئه و تلاش جدایى طلبان را در نطفه خاموش ساخت و به آسانى «بصره» و «کوفه» و تمام عراق را نجات داد و اگر برنامه امام در مورد ظالمان «شام» با مخالفت بعضى از یاران ناآگاه روبه رو نمى شد به خوبى «شام» نیز از شرّ ظالمان نجات مى یافت و پاکسازى مى شد و جهان اسلام یکپارچه در اختیار آن حضرت قرار مى گرفت ولى متأسفانه ـ همان گونه که در ذیل خطبه «شقشقیّه» بیان شد ـ جهل و ناآگاهى و لجاجت در برابر فریب و نیرنگ دشمن، کار خود را کرد و جنگ با «شامیان» در آستانه پیروزى کامل، متوقّف گشت.
سپس در ادامه این سخن امام به نکته دیگرى مى پردازد که گفتار اوّلش را با آن تکمیل مى کند، مى فرماید: «من نه تنها غافلگیر نمى شوم بلکه با هوشیارى تمام مراقب مخالفان هستم و ابتکار عمل را از دست نمى دهم و با شمشیر برنده هواداران حق، بر کسانى که به حق پشت کرده اند نبرد مى کنم و با دستیارى فرمانبرداران مطیع با عاصیان ناباور مى جنگم; و این روش همیشگى من است تا روزى که زندگى ام پایان گیرد!» (وَلکِنّى اَضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ اِلَى الْحَقِّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ، وَ بِالسّامِعِ الْمُطیعِ الْعاصِیَ الْمُریبَ اَبَداً، حَتّى یَاْتى عَلَىَّ یَوْمى).
بدیهى است در یک جامعه، همواره همه مردم طالب حق نیستند; گروهى بى ایمان یا سست ایمان و هواپرست و جاه طلب وجود دارند که وجود یک پیشواى عالم و عادل را مزاحم منافع نامشروع خود مى بینند و دست به تحریکات مى زنند و از حربه هاى فریب و نیرنگ و دروغ و تهمت و شایعه پراکنى بهره مى گیرند. پیشوایان آگاه و بیدار باید به این گونه افراد مهلت ندهند همانند یک عضو فاسد سرطانى، آنها را از پیکر جامعه جدا سازند و نابود کنند; و در صورتى که خطرشان شدید نباشد آنها را محدود کنند; و همیشه هواداران حق و مطیعان گوش بر فرمان، سلاح برنده اى براى در هم کوبیدن این گروهند.
امام(ع) در سوّمین و آخرین نکته از سخن خود اضافه می کند که این کار شکنیها برای من تازگی ندارد: «به خدا سوگند از زمان وفات پیامبر(ص) تا امروز همواره از حقّم باز داشته شده ام و دیگران را بر من مقدّم داشته اند!» (فو الله ما زِلتُ مدفوعاً عن حقّی، مستأثراً علی، منذ قبض الله نبیه صلی الله علیه و آله و سلم حتی یوم الناس هذا).
اشاره به این که کار «طلحه» و «زیر» یک مسئله تازه نیست؛ حلقه ای است از یک جریان مستمر، که از روز وفات پیامبر(ص) شروع شد و هنوز هم ادامه دارد.
تعبیر به «مدفوعاً» و «مستأثراً» اشاره به مقاومتى است که دشمن پیوسته در مقابل امام(علیه السلام) داشته و او را عقب مى زده و دیگران را بر روى مقدّم مى نموده است چرا که تحمّل عدل و داد او را نمى کرده و یا نسبت به فضایل او رشک مى ورزیده است.
تعبیر به (حَتّى یَوْمِ النّاسِ هذا) ـ با توجه به اضافه روز به مردم ـ ممکن است اشاره به این باشد که آن روز که تنها بودم حقّم را گرفتند و امروز هم که مردم با اصرار تمام با من بیعت کرده اند باز گروهى به مخالفت پرداخته اند، در حالى که اگر بر مسند خلافت ظاهرى هم بنشینم باز حقّ من برتر و بالاتر از اینهاست!
قابل توجّه این که در کلامى از «امیرمؤمنان على»(علیه السلام) که مرحوم «شیخ مفید» در «ارشاد» آورده است چنین مى خوانیم:
«هذا طَلْحَةُ وَ الزُّبَیْرُ لَیْسا مِنْ اَهْلِ النُّبُوَّةِ وَ لا مِنْ ذُرّیَّةِ الرَّسُولِ(صلى الله علیه وآله وسلم) حینَ رَاَیا اَنَّ اللهَ قَدْ رَدَّ عَلَیْنا حَقَّنا بَعْدَ اَعْصُر فَلَمْ یَصْبِرا حَوْلا واحِداً وَ لا شَهْراً کامِلا حَتّى وثَبا عَلى دَأبِ الماضینَ قَبْلَهُما لِیَذْهَبا بِحَقّی وَ یُفَرِّقا جَماعَةَ الْمُسْلِمینَ عَنّی; این «طلحه» و «زبیر» با این که نه از خاندان نبوتّند و نه از فرزندان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، هنگامى که دیدند خداوند حقّ ما را بعد از سالها به ما باز گردانده حتّى یک سال، بلکه یک ماه کامل صبر نکردند! و برخاستند و همان روش گذشتگان را در پیش گرفتند که حقّ مرا از میان ببرند و جماعت مسلمین را از گرد من پراکنده سازند»!(6)
***
نکته:
پیام به همه مسئولان:
امام(علیه السلام) در این گفتار تاریخى خود درسى به همه زمامداران بیدار و با ایمان و مسئولین کشورهاى اسلامى داده است که براى مقابله با خطرات دشمن، گاه روزها، بلکه ساعتها و لحظه ها سرنوشت ساز است. نباید فرصت را به سادگى از دست بدهند و تسلیم پیشنهادهاى سُست عافیت طلبان گردند.
امام(علیه السلام) افرادى را که این لحظات حسّاس را از دست مى دهند تشبیه به «کفتار» کرده است. این تشبیه از چند جهت قابل توجّه است:
«کفتار» حضور دشمن را احساس مى کند ولى با زمزمه هاى او به خواب مى رود; خوابى که منتهى به اسارت و مرگ او مى شود.
«کفتار» در خانه و لانه خود شکار مى شود.
«کفتار» حتّى بدون کمترین مقاومت در چنگال دشمن گرفتار مى گردد و به دام مى افتد.
کسانى که فرصتهاى زودگذر را با خوش باوریها یا ضعف و سستى یا تردید و تأمّل از دست مى دهند نیز همچون کفتارند، به خواب مى روند و در خانه و لانه خود به دام مى افتند و مقاومتى از خود نشان نمى دهند.
این سخن بدان معنا نیست که بى مطالعه یا بدون مشورت و در نظر گرفتن تمام جوانب کار اقدام کنند; بلکه باید با مشاورانى شجاع و هوشیار، مسائل را بررسى کرد و پیش از فوت وقت اقدام نمود.
التماس دعا