ترجمه و شرح نامه 10 نهج البلاغه؛ بخش سوم: بهانه خونخواهی عثمان + خلاصه

 

تو گمان کردى براى انتقام خون عثمان آمده اى، در حالى که خوب مى دانى خون او کجا (و به دست چه کسى) ریخته شد و اگر به راستى طالب خون او هستى، از همان جا که میدانى آن را طلب کن، گویا تو را مى بینم که از رویارویى در جنگ ضجه و ناله مى کنى همچون شتران سنگین بار، و گویا تو را مشاهده مى کنم که با جمعیّت خود بر اثر ضربات پى در پى و فرمان حتمى شکست و کشتگانى که پشت سر هم روى زمین مى افتند، ناله و فریاد بر آورده اى و مرا به کتاب خدا دعوت مى کنى و این در حالى است که جمعیّت تو به آن کافر و منکرند یا بیعت خود را شکسته اند.
 

 

آینده شوم و تاریک دشمن!
در آخرین بخش این نامه امام(علیه السلام) باز از داستان قتل عثمان سخن مى گوید که معاویه آن را بهانه اى براى تمرّد و مخالفت خود قرار داده بود و خونخواهى عثمان را بهانه کرده بود مى فرماید: «تو گمان کردى براى انتقام خون عثمان آمده اى درحالى که خوب مى دانى خون او کجا (و به دست چه کسى) ریخته شد و اگر به راستى طالب خون او هستى، از همان جا که میدانى آن را طلب کن»; (وَ زَعَمْتَ أَنَّکَ جِئْتَ ثَائِراً(1) بِدَمِ عُثْمَانَ. وَلَقَدْ عَلِمْتَ حَیْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمَانَ فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاکَ إِنْ کُنْتَ طَالِباً).
اشاره به اینکه اگر شرکاى خون عثمان را مى خواهى دوستان تو طلحه و زبیر بودند و اگر به دنبال کسانى هستى که او را تنها گذاشتند و فریاد استغاثه او را پاسخ ندادند، خودت بودى که عثمان به تو نامه نوشت و از تو تقاضاى کمک کرد; ولى تو هیچ گامى براى او بر نداشتى، بنابراین تو در خونخواهى عثمان صادق نیستى و اگر صادق بودى مسیرى غیر از این داشتى.
سپس امام(علیه السلام) آینده جمعیّت معاویه و جنگ او را با یارانش چنین پیشگویى مى کند، مى فرماید: «گویا تو را مى بینم که از رویارویى در جنگ ضجه و ناله مى کنى همچون شتران سنگین بار»; (فَکَأَنِّی قَدْ رَأَیْتُکَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْبِ إِذَا عَضَّتْکَ(2) ضَجِیجَ الْجِمَالِ(3) بِالاَْثْقَالِ).
همان گونه که مى دانیم این پیشگویى در جنگ صفین واقع شد و هنگامى که لشکر امام(علیه السلام) عرصه را بر لشکر معاویه تنگ کرده بودند و مالک اشتر به سراپرده معاویه نزدیک مى شد و چیزى نمانده بود او را به قتل برساند، فریاد و ناله معاویه و همراهانش بلند شد.
در پیشگویى دوم مى فرماید: «و گویا تو را مشاهده مى کنم که با جمعیّت خود بر اثر ضربات پى در پى و فرمان حتمى شکست و کشتگانى که پشت سر هم روى زمین مى افتند، ناله و فریاد بر آورده اى و مرا به کتاب خدا دعوت مى کنى و این در حالى است که جمعیّت تو به آن کافر و منکرند یا بیعت خود را شکسته اند»; (وَکَأَنِّی بِجَمَاعَتِکَ تَدْعُونِی جَزَعاً مِنَ الضَّرْبِ الْمُتَتَابِعِ، وَالْقَضَاءِ الْوَاقِعِ، وَمَصَارِعَ بَعْدَ مَصَارِعَ، إِلَى کِتَابِ اللهِ، وَهِیَ کَافِرَةٌ جَاحِدَةٌ، أَوْ مُبَایِعَةٌ حَائِدَةٌ(4)).
این پیشگویى نیز کاملا به وقوع پیوست و هنگامى که لشکر شام زیر ضربات یاران على(علیه السلام) توان خود را از دست داده بودند و پى در پى روى خاک مى افتادند، گروهى به همراهى عمرو عاص قرآنها را بر سر نیزه کردند و گفتند: ما تسلیم کتاب الله هستیم و هر چه بگوید سر بر فرمانش مى نهیم. این در حالى بود که گروهى از شامیان در حقیقت کافر و منکر کتاب الله بودند، زیرا با امام(علیه السلام) به حق بیعت نکرده بودند و گروه دیگرى در میان آنها از بیعت کنندگان با امام(علیه السلام) بودند که بر خلاف تمام اصول شناخته شده اسلامى و رسم دیرینه اى که در میان عرب بود بیعت خود را شکستند و به معاویه و دشمنان امام(علیه السلام) پیوستند.
البتّه ممکن است کسانى ایراد کنند که این تعبیر امام(علیه السلام) راه سوء استفاده را به دشمن براى استفاده ناصواب از قرآن مجید به هنگام نزدیک شدن به شکست نهایى نشان داد; ولى این سخن صحیح نیست، زیرا امام(علیه السلام) تنها اشاره مجمل و کمرنگى به این جریان مى کند که براى معاویه و یارانش در آن زمان مفهوم نبود، زیرا تنها سخن از دعوت به کتاب الله به میان آورده، هرچند امروز براى ما که از ماجراى تاریخى آن آگاهیم، این اشاره اشاره گویایى است.
*****
نکته:
پیش بینى هایى که انجام شد:
پیشگویى هایى که امام(علیه السلام) در این نامه کرده و براى معاویه نوشته است دقیقا صورت گرفت، زیرا صبح روز سه شنبه دهم ماه صفر سال 37 هجرى پس از نماز صبح دو لشکر به سختى با یکدیگر نبرد کردند. لشکر شام سخت وامانده شد و لشکر امام(علیه السلام) که با سخنان گرم و آتشین مالک اشتر پیش مى رفت، چیزى نمانده بود که لشکر شام را به کلى متلاشى کند و معاویه را به قتل برسانند یا اسیر کنند. عمار بن ربیعه مى گوید: اَشتر در میان یارانش ایستاد و گفت: «تمام خاندانم به فدایتان باد آنچنان به شدت حمله کنید که خدا را از خود خشنود سازید و آیین حق را عزت بخشید به من نگاه کنید به هر سو حمله کردم حمله کنید».
اشتر چنان غرق در جنگ شده بود که کلاهش را از سر برداشت و بر قربوس زین (قسمت برجسته جلوى زین) گذارد و فریاد مى زد: مؤمنان استقامت کنید. ابن ابى الحدید در اینجا مى گوید: آفرین به مادرى که او را زاد اگر کسى سوگند یاد کند که بعد از على(علیه السلام) در میان عرب و عجم کسى شجاع تر از اشتر نبوده، خلافى نگفته است.
سرانجام مالک اشتر و همراهانش لشکر شام را در هم پیچیدند، پرچم داران آنها را کشتند و تا لشکرگاه آنان پیش تاختند. این جنگ تا شب هم ادامه یافت که آن شب به نام «لیلة الهریر»(5) معروف شد.
در این هنگام اشتر فرمانده میمنه لشکر بود و ابن عباس فرمانده میسره و على(علیه السلام) در قلب سپاه و نشانه هاى پیروزى و پیشرفت کاملا آشکار شد.
این جریان را به معاویه گزارش دادند و او عمرو عاص را طلبید و گفت امشب شبى است که تا فردا کار ما یکسره خواهد شد فکرى کن و نقشه اى طرح نما.
عمرو گفت مردان تو توان مردان على(علیه السلام) را ندارند به علاوه تو مثل على(علیه السلام) نیستى هدف او شهادت در راه خداست و هدف تو دنیا، از همه گذشته عراقیان از پیروزى تو وحشت دارند، زیرا مى دانند تو به آنها ستم مى کنى ولى شامیان از پیروزى على(علیه السلام) ترسى ندارند، زیرا مى دانند او مردى با محبّت است و به کسى ظلم و ستم نخواهد کرد. تنها راهى که به نظر من مى رسد این است که لشکر تو به هنگام صبح قرآن ها را بر نیزه کنند و بگویند ما به حکومت قرآن راضى هستیم، این کار میان لشکر على(علیه السلام) اختلاف خواهد افکند و جنگ سرنوشت دیگرى پیدا مى کند. و چنین شد که شرح آن را در گذشته بیان کردیم.(6)

 

اللهم عجل لولیک الفرج

  • چهارشنبه ۸ مرداد ۹۹
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan