حکمت 5
خطبه 1 ( بخش ششم )
نامه 5
برای خوندنِ تفسیرِ کامل ، روی متن کلیک کنید
التماس دعا
حکمت 5
خطبه 1 ( بخش ششم )
نامه 5
برای خوندنِ تفسیرِ کامل ، روی متن کلیک کنید
التماس دعا
خلاصه مربوط به نامه 5
اشعث بن قیس به موجب سوابق سویى که داشت بعد از روى کار آمدن امام(علیه السلام) احساس ناامنى در موقعیت خود کرد که امام(علیه السلام) ممکن است او را از حکومت آذربایجان بردارد و مسأله جنگ جمل و قتل عثمان را بهانه اى براى سرکشى قرار دهد، لذا امام(علیه السلام) براى پیش گیرى از فتنه انگیزى او این نامه را برایش نوشت و در آغاز نامه چنین فرمود:
"" اگر لغزشهایى چنین و چنان از تو سر نزده بود در این کار (فرماندارى آذربایجان یا بیعت کردن با امام(علیه السلام)) مقدم بر دیگران بودى و شاید پایان کار تو آغاز آن را جبران کند و بخشى از آن بخش دیگر را بپوشاند اگر تقواى الهى را پیشه کنى ""
***
از دیدگاه اسلام رییس حکومت، وزرا، استان داران و فرماندهان، تنها امانت دارانى هستند که امانت جامعه اسلامى از سوى خداوند به آنها سپرده شده و نباید آن را وسیله برترى جویى و تحصیل منافع شخصى کنند; بلکه باید مانند هر امانت دار امین از آن مراقبت به عمل آورده و سالم به دست اهلش بسپارند.
***
حضرت در دستور دوم مى فرماید: «تو حق ندارى در کارهاى مهم و خطیر بدون اطمینان وارد شوى»; (وَلاَ تُخَاطِرَ إِلاَّ بِوَثِیقَة).
با توجّه به اینکه جمله (وَلاَ تُخَاطِرَ) از ریشه خطر است و امور مهم را خطیر مى گویند به سبب خطرهایى که آن را تهدید مى کند، منظور امام(علیه السلام) این است که در امورى که با سرنوشت مردم سر و کار دارد جز با دقت و تأمل و مشورت کافى و در صورت لزوم گرفتن اذن از امام(علیه السلام) و پیشوایت اقدام مکن، زیرا براى حفظ امانت هاى مهم باید از دست زدن به کارهاى خطرناک پرهیز کرد; بنابراین واژه وثیقه هم تفکر و اندیشه را شامل مى شود و هم مشورت و هم اجازه گرفتن از امام(علیه السلام) در صورت نیاز.
***
حال در پایان نامه به او اطمینان مى دهد که اگر از مسیر حق منحرف نشود امام(علیه السلام) هرگز با او بدرفتارى نخواهد داشت; ولى در عین حال هشدار دیگرى است که اگر اشعث نصایح سه گانه فوق را نپذیرد باید منتظر عواقب سوء کار خود باشد.
خلاصه ی شرحِ بخشِ ششمِ خطبه ی ۱:آفرینش انسان
پنج مرحله ی مختلف در سراسرِ زندگىِ انسان :
1ـ آفرینش آدم از نظر جسم و روح (یعنى در دو مرحله).
2ـ سجده فرشتگان بر آدم و سرکشى و تمرّد ابلیس.
3ـ اسکان آدم در بهشت و سپس بیان ترک اولایى که از آدم سر زد و آن گاه پشیمان شد و توبه کرد و سرانجام از بهشت رانده شد و به زمین هبوط کرد.
4ـ فرزندان آدم فزونى یافتند و جوامع بشرى تشکیل شد و خداوند پیامبرانش(علیهم السلام) را با کتب آسمانى براى هدایت انسانها و نظم جوامع بشرى و رساندن آنها به کمالات معنوى و روحانى ارسال فرمود.
5ـ باز هم جوامع بشرى کامل تر و کامل تر شد تا به مرحله شایستگى براى پذیرش دین نهایى رسید و در این جا خداوند محمد(صلى الله علیه وآله) رسول برگزیده اش را با قرآن مجید براى هدایت و نجات انسانها و ارائه کامل ترین برنامه سعادت مبعوث فرمود و در همین جا توضیحات بسیار عمیق و ارزنده اى درباره معرّفى قرآن بیان مى فرماید.
مرحله اوّل: آفرینش آدم(ع) از نظر جسم و روح
«أحْناء» (جمع حِنْو) اشاره به خمیدگیهاى مختلف بدن مانند خمیدگى دنده ها و فکها و قسمت بالاى سر و پایین پا مى کند که بدن را براى کارهاى مختلف آماده مى سازد. زیرا اگر بدن مانند یک شکل هندسى مکعب و امثال آن بود، هرگز کارایى کنونى را نداشت.
جمله (وَ اَعْضاء وَ فُصُول) اشاره به اعضاى مختلفى دارد که از طریق مفاصل، با یکدیگر پیوند دارند و همین امر سبب کارایى زیاد مى شود. دست انسان را تا مچ در نظر بگیرید، اگر همه یکپارچه بود و یک عضو و داراى یک استخوان بود کارآیى بسیار کمى داشت. ولى مى دانیم که خداوند آن را از چند قطعه استخوان و چندین عضو و پیوندهاى میان آنها آفریده و همین سبب مى شود که هر انگشت بلکه هر بندى از انگشتان علاوه بر کف دست، کارایى خاصّى داشته باشد و این یکى از نشانه هاى حکمت و عظمت پروردگار است.
۲ نکته
1ـ آفرینش آدم
از تعبیراتى که در این خطبه آمده، استفاده مى شود که آفرینش آدم به صورت مستقل و بدون پیمودن مراحل تکامل از جانداران پست تر، به صورت کنونى بوده است و این همان چیزى است که از «قرآن مجید» نیز درباره خلقت انسان استفاده مى شود ( ردِ نظریه ی داروین )
2ـ ترکیب دوگانه جسم و جان
از آنچه در این بخش از خطبه آمده است که هماهنگ با آیات قرآنى مى باشد، به خوبى استفاده مى شود که انسان از دو اصل آفریده شده است: یک اصل مادّى که از آب و گل (ساده ترین مواد جهان) است و دیگر یک روح الهى بسیار والا. و همین است سرّ تضادّ درونى انسانها که انگیزه هایى او را به سوى جهان مادّه مى کشاند و انگیزه هایى به سوى عالم فرشتگان. از یکسو خُلق و خوى حیوانى و از سویى دیگر یک سرشت ملکوتى و روحانى دارد.
بدیهى است خداوند نه جسم دارد و نه روح و هرگاه چیزى را به خودش اضافه کند مثلا بگوید: «بیت الله» (خانه خدا) و «شهرالله» (ماه خدا) اشاره به نهایت شرف و عظمت آن است و این که روح آدمى داراى آثارى از صفات الهى همچون علم و قدرت و خلاّقیت است. در واقع خداوند شریفترین و برترین روح را در آدم دمید و به همین دلیل بعد از آن، خود را احسن الخالقین نامید و فرمود: «ثُمَّ اَنْشَاناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللهُ اَحْسَنُ الْخالِقینَ».(21)
خلاصه مربوط به حکمت 5:ارزش علم و ادب
نامه پنجم نهج البلاغه به ارزش علم و ادب اشاره میکنه.
اولین موضوع جالبی که توی این متن بهش برخوردم این بود که چرا از بچگی بهمون میگن معلمی شغل انباست که حدیث زیر از پیامبر(ص)،جواب این سوال و مشابه اون رو میده:
پیامبر(ص):دانشمندان وارثان انبیا هستند چرا که انبیا دینار و درهمى از خود به یادگار نگذاشتند، بلکه علم و دانش به ارث گذاشتند پس هر کس از آن بهره اى بگیرد بهره فراوانى برده است.
نکته بعدی ارزش ادب هست:
امام علی (علیه السلام) میفرمایند: چنین است که این صفات برجسته انسانى همچون لباس هاى زیبایى است که آدمى در تن مى کند و هرگز فرسوده نمى شود بر خلاف لباس هاى ظاهرى که هم کهنه مى شود و هم ممکن است دست سارقان به آن دراز شود و هم جنبه ظاهرى دارد و در اعماق وجود انسان تأثیر گذار است.
یک مطلب جذاب دیگه اینه که حالا ممکنه بگیم خب یعنی چی که با ادب باشیم؟چطور با ادب باشیم؟ چطور با ادب و بی ادب رو تشخیص بدیم؟
در حدیثى از امام امیر مؤمنان(علیه السلام) مى خوانیم: «کَفاکَ أدَباً لِنَفْسِکَ اجْتِنابُ ما تَکْرَهُهُ مِنْ غَیْرِک; براى این که ادب داشته باشى همین بس که از آنچه براى دیگران نمى پسندى دورى کنى».(2
حدیث های متعددی در مورد ادب هست که بنظر خودم حدیث بالا خیلی جامع و البته کلیه ،اما اگه بخوایم جزیی تر بدونیم:
در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: پدرم من را به سه چیز ادب کرد» فرمود: فرزندم کسى که با رفیق بد همنشین شود از آفات در امان نخواهد بود و کسى که سخنان خود را مهار نکند پشیمان مى شود و کسى که در محل هاى آلوده وارد گردد متهم و بدنام خواهد شد.(
برای دونستن جزییات بیشتر از ادب ،متن رو بالا بخونید.
اما در مورد علم:
سپس امام در سومین جمله مى فرماید: «فکر آئینه صافى است»; (وَالْفِکْرُ مِرْآةٌ صَافِیَةٌ).
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: یک ساعت اندیشیدن بهتر است از عبادت یک ساله.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: بیشترین عبادت ابوذر اندیشیدن و عبرت گرفتن بود.
خیلی جالب شد حتی میتونم به اون صوت از آقای پناهیان هم ربطش بدم: خیلی واضح اهل بیت دارن میگن اصل عبادت در اندیشیدنه،پس اگه دیدین کسی مدعیه دیانته ولی بدون فکر بدون معرفت داره اعمالشو انجام میده باید شک کرد.
مطمئن باشید اگه کسی فکر نکنه نمیتونه خداش رو هم بشناسه!