ترجمه و شرح خطبه 2 نهج البلاغه؛ بخش سوم: وصف دوره جاهلیت + خلاصه

 

 

(خداوند پیامبرش را در زمانى فرستاد که) مردم در فتنه ها گرفتار بودند; فتنه هایى که رشته دین در آن گسسته و ستونهاى ایمان و یقین متزلزل شده بود. اصول اساسى فطرت و ارزشها دگرگون گشته و امور مردم پراکنده و متشتّت، راه هاى فرار از فتنه ها بسته و پناهگاه و مرجع، ناپیدا بود. (در چنین محیطى) هدایت، فراموش شده و گمراهى و نابینایى، همه را فرا گرفته بود.

(در چنین شرایطى) خداوند رحمان معصیت مى شد و شیطان یارى مى گردید و ایمان، بدون یار و یاور مانده بود. ارکان ایمان فرو ریخته و نشانه هاى آن ناشناخته مانده و طرق آن ویران و شاهراه هایش ناپیدا بود. مردم پیروى شیطان مى کردند و در مسیر خواسته هاى او گام برمى داشتند. در آبشخور شیطان وارد شده و به وسیله آنها (مردمى که در دام شیطان گرفتار بودند) نشانه هاى او آشکار و پرچم وى به اهتزاز درآمده بود.

این در حالى بود که مردم در فتنه هایى گرفتار بودند که با پاى خویش آنان را لگدمال نموده و با سُم خود، آنها را له نموده بود (و همچنان این هیولاى فتنه) بر روى پاى خود ایستاده بود. به همین دلیل آنها در میان فتنه ها گم گشته و سرگردان و جاهل و فریب خورده بودند (و اینها همه در حالى بود که مردم آن زمان) در کنار بهترین خانه (خانه خدا) زندگى داشتند (ولى) با همسایگانى که بدترین همسایگان بودند; خوابشان بى خوابى و سرمه چشمهایشان اشکها بود. در سرزمینى که دانشمندش به حکم اجبار، لب فرو بسته و جاهلش گرامى بود.

 

 

دورنمایى از عصر جاهلیّت:
امام(علیه السلام) در این فراز کوتاه و پرمحتوا و ضمن بیان بیست و چند جمله فشرده و گویا، وضع زمان جاهلیّت را به طور دقیق ترسیم مى کند آن چنان که هر خواننده اى گویى خود را در آن عصر و زمان احساس مى کند و تمام نابسامانیها و بدبختیهاى مردم آن عصر را با چشم خویش مى بیند. بى اغراق مى توان گفت که امام(علیه السلام) در این جمله هاى کوتاه و فشرده، یک کتاب بزرگ را خلاصه کرده است و این نشانه دیگرى از قدرت بیان و فصاحت و بلاغت و عمق و زیبایى فوق العاده سخنان آن حضرت است.(1)
بدیهى است تا وضع سابق مردم، یعنى قبل از قیام رسول خدا، دقیقاً ترسیم نشود، عظمت رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و خدمتى که او به جامعه انسانیّت کرد و اثرى که آیین پاکش گذاشت به طور کامل روشن نخواهد شد. همیشه این گونه مقایسه هاست که عظمت کار و برنامه انبیا و مردان بزرگ را در طول تاریخ مشخص مى کند.
در نخستین جمله ها مى فرماید:«خداوند پیامبرش را در زمانى فرستاد که مردم در فتنه ها گرفتار بودند; فتنه هایى که رشته دین در آن گسسته و ستونهاى ایمان و یقین متزلزل شده، اصول اساسى فطرت و ارزشها دگرگون گشته; و امور مردم پراکنده و متشتّت و راه فرار از فتنه ها بسته، و پناهگاه و مرجع، ناپیدا بود» (وَ النّاسُ فی فِتَن انْجَذَمَ(2) فیها حَبْلُ الدّینِ، وَ تَزَعْزَعَتْ(3) سَوارِی(4) الْیَقینِ، وَاخْتَلَفَ النَّجْرُ(5) وَ تَشَتَّتَ الاَمْرُ وَ ضاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِیَ المَصْدَرُ).
از یکسو، فتنه هاى شیاطین و وسوسه هاى هواپرستان، رشته هاى ایمان و اعتقاد و معارف دینى را پاره کرده بود و از سوى دیگر، نابسامانى، سراسر جامعه را فرا گرفته و آتش اختلافات از هر سو زبانه مى کشید; و از همه بدتر این که در چنین شرایطى نه راه فرارى وجود داشت و نه پناهگاهى، و مردم مجبور بودند در آن محیط آلوده به انواع انحراف و گناه بمانند و در آن لجنزار متعفّن دست و پا بزنند.
تعبیر به «حبل الدّین» (ریسمان دین) که به صورت مفرد آمده، اشاره اى به وحدت آیین حق است و این که تمام اصول تعلیمات انبیا به ریشه واحدى باز مى گردد; هر چند دستورات و برنامه ها و تعلیم معارف، با گذشته تفاوت مى یافته است. قرآن مجید در یک جمله پرمعنا در این زمینه از قول مؤمنان صادق مى گوید: «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ اَحَد مِنْ رُسُلِهِ».(6)
تعبیر به «اختلف النَجر» نشان مى دهد که اختلافات در عصر جاهلیّت اختلافات صورى و در شاخ و برگ نبود; بلکه اختلافات اصولى و بنیادین بود. بلکه مى توان گفت این تعبیر اشاره اى است به این معنا که حتّى پایه هاى فطرت انسانى و اصول شناخته شده فطرى مانند توحید و عشق به نیکیها و پاکیها همه متزلزل شده بود و یا نظام ارزشى جامعه بسیار متفاوت گشته و هر گروهى با معیار جداگانه اى با مسائل برخورد داشتند و همین عامل اساسى تشتّت امور بود.
تعبیر به «تَشَتَّتَ الاَمْر» مى تواند اشاره اى به اختلاف فوق العاده مذاهب آن زمان باشد (به این طرز که منظور از امر را امر دین بدانیم) و یا تشتّت و پراکندگى در همه امور اجتماعى، چه امر دین و چه دنیا، چه مسائل مربوط به اجتماع و چه خانواده، چه مسائل اقتصادى، یا اخلاقى. و معناى دوّم تناسب بیشترى با عصر جاهلیّت دارد; و بدبختى بزرگ، این جاست که انسان در میان شک و تردید و بى ایمانى و انواع اختلافات و پراکندگى و فساد غوطه ور باشد و راه گریزى نیز از آن نداشته باشند به طورى که یأس و ناامیدى سرتاپاى وجود او را فرا گرفته باشد. و این یک ترسیم واقعى از آن زمان است.
سپس در پنج جمله دیگر نتایج آن وضع نابسامان را بیان فرموده، مى گوید: «در چنین محیطى هدایت فراموش شده و گمراهى و نابینایى، همه را فرا گرفته بود; و درست به همین دلیل خداوند رحمان معصیت مى شد و شیطان یارى مى گردید و ایمان بدون یار و یاور مانده بود» (فَالْهُدى خامِل(7) وَ الْعَمَى شامِل عُصِیَ الرَّحْمنُ وَ نُصِرَ الشَّیْطانُ وَ خُذِلَ الایمانُ).
بدیهى است براى پیمودن راه اطاعت خداوند از یکسو نور هدایت لازم است و از سوى دیگر چشم بینا; در محیطى که نه چراغ فروزانى وجود دارد و نه چشم بینایى، مردم خواه ناخواه به صورت لشکریان شیطان درمى آیند و معصیت و گناه، سراسر جامعه را فرا مى گیرد.
این نکته قابل توجّه است که در جمله (عُصِىَ الرَّحْمن) از میان تمام نامهاى خداوند بر نام رحمان تکیه شده که اشاره به این است که خداوندى که رحمتش دوست و دشمن را فرا گرفته، اطاعتش یک امر فطرى و بدیهى است; امّا کوردلان عصر جاهلیّت حتّى از دیدن چنین واقعیّتى محروم بودند.
باز در چهار جمله دیگر چنین نتیجه گیرى مى فرماید: «در این شرایط نابسامان، ارکان ایمان فرو ریخته و نشانه هاى آن ناشناخته مانده و طرق آن ویران و شاهراه هایش ناپیدا بود» (فَانْهارَتْ(8) دَعائِمُهُ وَ تَنَکَّرَتْ مَعالِمُهُ وَ دَرَسَتْ(9) سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُکُهُ(10)).
تعبیر به «دعائم» ممکن است اشاره به مردان الهى و رهروان راه حق و یا تعلیمات اصولى انبیا باشد و تعبیر به «انهارت» اشاره به نابود کردن آنها و یا فراموش کردنشان باشد; معالم مى تواند اشاره به کتب آسمانى پیشین و یا اصول تعلیمات انبیا باشد و «سبل» و «شرک» اشاره به طرق و راه هاى شناخت است ـ اعم از طرق عقلانى و فطرى و یا طریق وحى و تعلیمات آسمانى.
این نکته نیز قابل توجّه است که شُرُک همان طور که قبلا اشاره شد به معناى شاهراه است. راه هاى کوچک ممکن است محو و فراموش شود ولى شاهراه ها معمولا خود را نشان مى دهند; امّا در چنین جامعه اى حتّى شاهراه هاى هدایت نیز محو و نابود شد.
در یک نتیجه گیرى دیگر امام(علیه السلام) مى فرماید: در چنین شرایط و وضعى، مردم در دام شیطان افتاده و به پیروى او تن داده بودند «شیطان را اطاعت کرده و در مسیر خواسته هاى او گام برمى داشتند» (اَطاعُوا الشَّیْطانَ فَسَلَکُوا مَسالِکَهُ) و «درست در همین حال در آبشخور شیطان وارد شدند و از آن سیراب گشتند» (وَ وَرَدُوا مَناهِلَهُ(11)).
نتیجه آن همان شد که امام(علیه السلام) در جمله هاى بعد فرموده: «به وسیله آنها (مردمى که در دام شیطان گرفتار بودند) نشانه هاى شیطان آشکار و پرچم وى به اهتزاز در آمده بود» (بِهِمْ سارَتْ(12) اَعْلامُهُ، وَ قامَ لِواؤُهُ).
سپس در ترسیم دقیق و با تشبیهات گویا و زنده اى مى فرماید: «این در حالى بود که مردم در فتنه ها گرفتار بودند که با پاى خویش آنان را لگدمال نموده و با سُم خود آنها را له کرده بود و همچنان (این هیولاى فتنه) بر روى پاى خود ایستاده بود» (فِى فِتَن داسَتْهُمْ(13) بِاخْفافِها(14) وَ وَطِئَتْهُمْ بِاَظْلافِها(15)، وَقامَتْ عَلى سَنابِکِها(16)).(17)
آیا این فتنه ها همان فتنه هایى است که در بالا به آن اشاره شد یا فتنه هاى دیگرى است; ظاهر این است که همان فتنه هاست که با اوصاف و آثار دیگرى بیان شده. در این جا امام(علیه السلام) فتنه هاى عصر جاهلیّت را به حیوان وحشى و خطرناکى تشبیه کرده که با سُم خود صاحبش را لگدمال نموده و همچنان بر سر پا ایستاده تا هر حرکتى را در برابر خود ببیند در زیر پاى خود له کند.
تعبیر به «سنابک» که به معناى سر سُم حیوانات تک سُم است اشاره لطیفى به این حقیقت است که فتنه هرگز شکست نخورده بلکه با قدرت تمام، سایه شوم خود را بر مردم افکنده بود (زیرا این گونه حیوانات هنگامى بر سر سُم مى ایستند که کاملا آماده نشان دادن عکس العملهاى خشن از خود باشند).
به این ترتیب اوضاع در آن زمان به قدرى خراب و پیچیده بود که امیدى براى نجات نمى رفت.
درست به همین دلیل امام(علیه السلام) در آخرین جمله هاى خود چنین نتیجه گیرى مى فرماید: «آنها در میان فتنه ها گم گشته و سرگردان و نادان و فریب خورده بودند» (فَهُمْ فیها تائِهُونَ(18) حائِرُونَ جاهِلُونَ مَفْتُونُونَ).
تائهون: اشاره به این است که راه حق را به کلّى گم کرده و حتّى خویشتن خویش را نیز از دست داده بودند.
حائرون: اشاره به نهایت تحیّر و سرگردانى آنهاست که حتّى قدرت تصمیم گیرى براى اندیشیدن به راه نجات نداشتند.
جاهلون: اشاره به این است که اگر فرضاً تصمیم براى نجات مى گرفتند جهل و بى خبرى به آنها اجازه پیدا کردن راه نمى داد.
مفتونون: اشاره به اوهام و خیالات و فریب و نیرنگهایى است که آنها را به خود جلب و جذب کرده بود، سراب را آب و مجاز را حقیقت مى پنداشتند.
اینها در حالى بود که «مردم آن زمان در (کنار) بهترین خانه (در کنار خانه خدا و سرزمین انبیاى بزرگ) زندگى داشتند، ولى با همسایگانى که بدترین همسایگان بودند» (فى خَیْرِ دار وَ شَرِّ جیران).(19)
به خاطر این بدبختیهاى مضاعف و متراکم «خوابشان بى خوابى و سرمه هاى چشمشان اشکها بود (هرگز استراحت و آرامشى نداشتند و هیچ گاه به خاطر جنایات مکرّرى که صورت مى گرفت و مصایبى که پى در پى روى مى داد اشک چشمانشان خشک نمى شد)!» (نَوْمُهُمْ سُهُود،(20) وَ کُحلُهُمْ دُمُوع).
و اسفناک تر این که «در سرزمینى مى زیستند که دانشمندش به حکم اجبار لب فرو بسته و قدرت بر هدایت و نجات مردم نداشت و جاهلش گرامى بود و حاکم بر جامعه» (بِارْض عالِمُها مُلجَم وَ جاهِلُها مُکْرَم).
براى جمله «فى خیر دار» چهار تفسیر متفاوت در کلمات مفسّران نهج البلاغه دیده مى شود، بعضى چنان که گفتیم آن را اشاره به خانه کعبه و حرم امن الهى دانسته اند (بنابراین که جمله هاى بالا همه ناظر به توصیف عصر جاهلیّت باشند) در حالى که بعضى دیگر آن را اشاره به سرزمین شامات دانسته اند که آن هم از اراضى مقدّسه و سرزمین انبیاى بزرگ بود ولى شامیان آن زمان که لشکر معاویه را تشکیل مى دادند بدترین همسایگان آن زمین بودند (این در صورتى است که جمله هاى بالا را ناظر به عصر خود آن حضرت بدانیم).
احتمال سوّم این که منظور از آن کوفه و جایگاه زندگى خود آن حضرت باشد که یک مُشت منافقان و عهدشکنان و همسایگان بد، آن سرزمین را احاطه کرده بودند.
احتمال چهارم این که منظور از آن، سراى دنیاست که افراد آلوده و بدکار در آن فراوانند.
تفسیر اوّل از همه مناسب تر و صحیح تر به نظر مى رسد و تعبیرات بالا همه با آن هماهنگ است; بنابراین تفسیر جمله «نَوْمُهُمْ سُهُود» تا آخر اشاره به ناامنیها و پریشان حالیها و مصایب عصر جاهلیّت است و عالمان، همان افراد پاکى بودند که بعد از ظهور پیامبر(صلى الله علیه وآله) به سرعت در اطراف او جمع شدند و جاهلان، فاسدان و مفسدان قریش و مانند آنها بودند; امّا بنابر تفسیرهاى دیگر ناظر به ناامنیهاى عصر معاویه و مشکلات شام و عراق در آن زمان است و همان گونه که اشاره شد این تفسیرها با روح خطبه چندان سازگار نیست.
شاهد این معنا علاوه بر آنچه گفته شد حدیثى است که ابن ابى الحدید در کتاب خود از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل کرده است که هنگام حکایت حال خود در آغاز بعثت مى فرماید: «کُنْتُ فى خَیْرِ دار وَ شَرِّ جیران; من در بهترین سرا و در میان بدترین همسایگان بودم».(21)
تعبیر به «نَوْمَهُمْ سُهُود وَ کُحْلُهُمْ دُمُوع» اشاره لطیفى است به شدّت ناامنى و مصایب بسیار آن دوران، که اگر شبها به خواب مى رفتند خوابى بود ناآرام و توأم با ترس و وحشت و بى خوابیهاى مکرّر، و دامنه مصایب آن قدر گسترده بود که به جاى سرمه اى که مایه زینت و آرایش چشم است، اشکهاى مداوم و سوزان که سرچشمه انواع ناراحتیهاست از چشمانشان جارى بود.
طبیعى است در چنین سرزمینى، عالمان که در آغاز اسلام تنها یاران پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بودند، مجبور به لب فرو بستن و جاهلان که سران قریش و بزرگان شرک و الحاد بودند، در نهایت احترام مى زیستند.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از عالم، موحّدان و آگاهان محدود و معدود قبل از بعثت پیامبر مانند عبدالمطلب و ابوطالب و قُسّ بن ساعده و لُبَیْدبن ربیعه و امثال آنان، باشند.
***
نکته:
ترسیمى از زندگى مرگبار انسانها در عصر جاهلى:
امام(علیه السلام) در عبارات فشرده و بسیار پر محتواى بالا، ترسیم دقیق و زنده اى از وضع عصر جاهلیّت عرب فرموده است که با مطالعه دقیق آن، گویى انسان خود را در آن عصر مشاهده مى کند و همه نابسامانیها و تیره روزیها و زشتیهاى آن زمان را با چشم مشاهده مى کند.
این بیان از یکسو عظمت مقام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را روشن مى سازد چرا که هر قدر تاریکى عمیقتر و سیاهى شدیدتر باشد نور و روشنایى آشکارتر به نظر مى رسد و عظمت خدمات پیامبر اسلام و سازندگى آیین پاکش واضح تر مى شود. چرا که جامعه آن چنانى را به جامعه اسلامى عصر رسول خدا تبدیل کردن کارى غیر ممکن به نظر مى رسید و تنها قدرت اعجاز و نیروى عظیم وحى و عمق و جامعیّت دستورات اسلام توانست این چنین معجزه اى را نشان دهد.
از سوى دیگر، گویا اشاره اى است به تجدید افکار و آداب و رسوم جاهلى در عصر آن حضرت، که به خاطر انحراف مردم از دستورهاى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در دوران خلفاى پیشین رخ داد. این معلّم بزرگ عالم انسانیّت فریاد خویش را در لابه لاى این تعبیرات آشکار ساخته و به مردم عصر خود هشدار مى دهد که چشم باز کنند و درست بنگرند که در کجا بودند و اکنون در کجا هستند و از خطراتى که آینده جامعه اسلامى را به خاطر زنده شدن عادات و رسوم جاهلى شدیداً تهدید مى کند، آگاه شوند.
جالب این که امام این خطبه را بعد از بازگشت از صفّین ایراد فرموده و به وسیله آن دلیل ناکامیها را در جنگ صفّین بیان مى فرماید و با زبان معروف «ایّاکَ اَعْنى وَاسْمَعى یا جاره; منظورم تویى ولى اى همسایه تو بشنو» که زبان کنایى بلیغ و رسایى است، یاران خود را آگاه و باخبر مى سازد.
مطالعه این جمله هاى تکان دهنده براى امروز ما مسلمانها و آنچه را در دنیاى حاضر و عصر تمدن ماشینى مى بینیم نیز هشدار دیگرى است; چرا که جمله به جمله آن کاملا بر اوضاع و احوال کنونى دنیاى مادّى قابل تطبیق است. امروز هم مردم در درون فتنه ها فرو رفته اند، ارکان ایمان و یقین متزلزل شده، راه هاى شناخت حق، در میان تبلیغات زیانبار و آلودگى به فساد اخلاق پنهان گشته، امور مردم پراکنده و متشتّت و راه فرار از فتنه ها پیچیده، گمراهى و نابینایى فرا گیر و هدایت به فراموشى سپرده شده است. گناه و معصیت جامعه بشرى را فرا گرفته و شیاطین یکّه تاز میدان جهانند.
آرى! هم در عصر آن امام بزرگوار مردم غفلت زده به سوى ارزشهاى جاهلى روى آورده بودند و هم در عصر ما و عجیب تر این که چنان مردم آن زمان به خواب فرو رفته بودند که فریادهاى بیدارگر این معلّم بزرگ، چز در گروه خاصّى اثر نکرد و همچنان به راه خود ادامه دادند و ارزشهاى عصر جاهلیّت را یکى پس از دیگرى زنده کردند و سرانجام حکومت اسلامى تبدیل به خلافت امویان و عبّاسیان شد و نه تنها پیشرفت اسلام را در جهان، متوقّف ساخت که ضربه هاى شدیدى بر پیکر اسلام و مسلمین وارد کرد!
براى تکمیل این بحث شایسته است نگاه عمیق ترى به اوضاع مردم از جهات مختلف در عصر جاهلیّت داشته باشیم و آنچه را امام(علیه السلام) در جمله هاى کوتاه و پرمعنایش بیان فرموده گسترده تر در لابه لاى آیات قرآن و تواریخ آن زمان مشاهده کنیم.
جاهلیّت عرب ـ و جاهلیّتهاى مشابه آن در اقوام دیگر ـ نشان دهنده مجموعه اى از عقاید باطل و خرافات و آداب و رسوم غلط و گاه زشت و شرم آور و کارهاى بیهوده و برخوردهاى قساوتمندانه بوده، بتهایى را از سنگ و چوب مى تراشیدند و پرستش مى کردند و در مشکلات خود به آن پناه مى بردند و این موجودات بى شعور را شفیعان درگاه خدا و حاکم بر مقدّرات و خیر و شرّ خود، مى پنداشتند.
تنها دختران خود را با دست خویش ـ به عنوان دفاع از ناموس یا به عنوان این که دختر ننگى است در خانواده ـ زنده به گور نمى کردند، بلکه گاه پسران خود را نیز با دست خود به قتل مى رساندند، گاه به عنوان قربانى براى بتها و گاه به خاطر فقر و تنگدستى شدید!و نه تنها از این جنایت عظیم و بى مانند، نگران نبودند بلکه به آن افتخار مى کردند و از نقاط مثبت خانواده خود مى شمردند!
مراسم نماز و نیایش آنها کف زدنها و سوت کشیدن هاى ممتدّ، کنار خانه کعبه بود و حتّى زنانشان به صورت برهنه مادرزاد احیاناً اطراف خانه خدا طواف مى کردند و آن را عبادت مى شمردند.
جنگ و خونریزى و غارتگرى مایه مباهاتشان بود و زن در میان آنان متاع بى ارزشى محسوب مى شد که از ساده ترین حقوق انسانى محروم بود و حتّى گاه بر روى آن قمار مى زدند.
فرشتگان را دختران خدا مى دانستند در حالى که ـ همان گونه که در بالا اشاره شد ـ تولّد دختر را ننگ خانواده خود مى پنداشتند: «وَیَجْعَلُونَ للهِِ الْبَناتِ سِبْحانَهُ وَلَهُمْ ما یَشْتَهُونَ»(24) «اَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ اِناثاً وَهُمْ شاهِدُونَ».
آنها احکام خرافى عجیبى داشتند، از جمله مى گفتند: جنینهایى که در شکم حیوانات ماست، سهم مردان است و بر همسران حرام است امّا اگر مرده متولّد شود همگى در آن شریکند.
هنگامى که از همسر خود ناراحت مى شدند و مى خواستند او را مورد غضب شدید قرار دهند، ظهار مى کردند، یعنى کافى بود به او بگویند: «اَنْتِ عَلَىَّ کَظَهْر اُمّى; تو نسبت به من همچون مادرم هستى» این سخن به عقیده آنها سبب مى شد که آن زن به منزله مادر باشد و تحریم گردد، بى آن که حکم طلاق را داشته باشد و به این ترتیب زن را در یک حال بلاتکلیفى مطلق قرار مى داد.
از ویژگیهاى دردناک عصر جاهلیّت مسأله جنگ و خونریزى وسیع و گسترده و کینه توزیهایى بود که پدران براى فرزندان به ارث مى گذاشتند. همان وضع وخیمى که قرآن مجید از آن به «شَفا حُفْرَة مِنَ النّارِ» (لبه پرتگاه آتش) تعبیر کرده مى فرماید: «وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَیْکُمْ اِذْ کُنْتُمْ اَعْداءً فَاَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْواناً وَکُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَة مِنَ النّار فَاَنْقَذَکُمْ مِنْها; نعمت بزرگ خدا را بر خویشتن به یاد آرید که دشمن یکدیگر بودید و خدا در میان دلهاى شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او برادر شدید، و شما بر لب پرتگاهى از آتش بودید خدا شما را نجات داد».(28)
عقاید دیگرى از قبیل اعتقاد به ارتباط نزول باران با طلوع و غروب ستارگان خاص، و فال نیک و بد زدن به پرندگان و ایمان به غولهاى بیابان و مانند اینها در میان آنها وجود داشت که قرآن مجید از مجموع آنها به عنوان «ضلال مبین; گمراهى آشکار» تعبیر کرده است.
چه تعبیر رسا و گویایى! مى فرماید: «هُوَ الَّذى بَعَثَ فِى الاُمّیّین رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفى ضَلال مُبین; او کسى است که در میان جمعیّت درس نخوانده، رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مى خوانَد و آنها را تزکیه مى کند و به آنان کتاب و حکمت مى آموزد و به یقین، پیش از آن در گمراهى آشکار بودند».
آرى این بود سرگذشت عرب جاهلى ـ و همین است ویژگیهاى اصلى جاهلیّتهاى قرون و اعصار که در اَشکال مختلف و محتواى واحد ظاهر مى شود ـ و از همین جاست که به عظمت و بزرگى کار پیامبر اسلام و قرآن مجید مى توان پى برد و چه خوب مى گوید یکى از فرزانگان غرب به نام «توماس کارل» که مى گوید: «خداوند عرب را به وسیله اسلام از تاریکیها به سوى روشناییها هدایت فرمود، از ملّت خموش و راکدى که نه صدایى از آن مى آمد و نه حرکتى محسوس بود، ملّتى به وجود آورد که از گمنامى به سوى شهرت، از سستى به سوى بیدارى، از پستى به سوى فراز و از عجز و ناتوانى به سوى نیرومندى سوق داده شد. نورشان از چهارسوى جهان مى تابید از اعلان اسلام، یک قرن بیشتر نگذشته بود که مسلمانان یک پا در هندوستان و پاى دیگر در اندلس نهادند و بالاخره در همین مدّت کوتاه، اسلام بر نصف دنیا نورافشانى مى کرد.

 

التماس دعا

  • چهارشنبه ۲۲ مرداد ۹۹
چارسو

خلاصه :

✅ امام(علیه السلام) در عبارات فشرده و بسیار پر محتواى بالا، ترسیم دقیق و زنده اى از وضع عصر جاهلیّت عرب فرموده است که با مطالعه دقیق آن، گویى انسان خود را در آن عصر مشاهده مى کند و همه نابسامانیها و تیره روزیها و زشتیهاى آن زمان را با چشم مشاهده مى کند.

⏺ از یکسو عظمت مقام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را روشن مى سازد چرا که هر قدر تاریکى عمیقتر و سیاهى شدیدتر باشد نور و روشنایى آشکارتر به نظر مى رسد

❎ از سوى دیگر، گویا اشاره اى است به تجدید افکار و آداب و رسوم جاهلى در عصر آن حضرت، که به خاطر انحراف مردم از دستورهاى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در دوران خلفاى پیشین رخ داد. ای

❇ مطالعه این جمله هاى تکان دهنده براى امروز ما مسلمانها و آنچه را در دنیاى حاضر و عصر تمدن ماشینى مى بینیم نیز هشدار دیگرى است; چرا که جمله به جمله آن کاملا بر اوضاع و احوال کنونى دنیاى مادّى قابل تطبیق است. امروز هم مردم در درون فتنه ها فرو رفته اند، ارکان ایمان و یقین متزلزل شده، راه هاى شناخت حق، در میان تبلیغات زیانبار و آلودگى به فساد اخلاق پنهان گشته، امور مردم پراکنده و متشتّت و راه فرار از فتنه ها پیچیده، گمراهى و نابینایى فرا گیر و هدایت به فراموشى سپرده شده است. گناه و معصیت جامعه بشرى را فرا گرفته و شیاطین یکّه تاز میدان جهانند.

⭕ جاهلیّت عرب ـ و جاهلیّتهاى مشابه آن در اقوام دیگر ـ نشان دهنده مجموعه اى از عقاید باطل و خرافات و آداب و رسوم غلط و گاه زشت و شرم آور و کارهاى بیهوده و برخوردهاى قساوتمندانه بوده، بتهایى را از سنگ و چوب مى تراشیدند و پرستش مى کردند و در مشکلات خود به آن پناه مى بردند و این موجودات بى شعور را شفیعان درگاه خدا و حاکم بر مقدّرات و خیر و شرّ خود، مى پنداشتند.

✴ تنها دختران خود را با دست خویش ـ به عنوان دفاع از ناموس یا به عنوان این که دختر ننگى است در خانواده ـ زنده به گور نمى کردند، بلکه گاه پسران خود را نیز با دست خود به قتل مى رساندند، گاه به عنوان قربانى براى بتها و گاه به خاطر فقر و تنگدستى شدید!و نه تنها از این جنایت عظیم و بى مانند، نگران نبودند بلکه به آن افتخار مى کردند و از نقاط مثبت خانواده خود مى شمردند!

◀️ مراسم نماز و نیایش آنها کف زدنها و سوت کشیدن هاى ممتدّ، کنار خانه کعبه بود و حتّى زنانشان به صورت برهنه مادرزاد احیاناً اطراف خانه خدا طواف مى کردند و آن را عبادت مى شمردند.

🔷️ جنگ و خونریزى و غارتگرى مایه مباهاتشان بود و زن در میان آنان متاع بى ارزشى محسوب مى شد که از ساده ترین حقوق انسانى محروم بود و حتّى گاه بر روى آن قمار مى زدند.

✅ آرى این بود سرگذشت عرب جاهلى ـ و همین است ویژگیهاى اصلى جاهلیّتهاى قرون و اعصار که در اَشکال مختلف و محتواى واحد ظاهر مى شود ـ و از همین جاست که به عظمت و بزرگى کار پیامبر اسلام و قرآن مجید مى توان پى برد و چه خوب مى گوید یکى از فرزانگان غرب به نام «توماس کارل» که مى گوید: «خداوند عرب را به وسیله اسلام از تاریکیها به سوى روشناییها هدایت فرمود، از ملّت خموش و راکدى که نه صدایى از آن مى آمد و نه حرکتى محسوس بود، ملّتى به وجود آورد که از گمنامى به سوى شهرت، از سستى به سوى بیدارى، از پستى به سوى فراز و از عجز و ناتوانى به سوى نیرومندى سوق داده شد. نورشان از چهارسوى جهان مى تابید از اعلان اسلام، یک قرن بیشتر نگذشته بود که مسلمانان یک پا در هندوستان و پاى دیگر در اندلس نهادند و بالاخره در همین مدّت کوتاه، اسلام بر نصف دنیا نورافشانى مى کرد.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan