ترجمه و شرح خطبه 1 نهج البلاغه؛ بخش پنجم: آفرینش فرشتگان

 

 

ثُمَّ فَتَقَ مَا بَینَ السَّمَوَاتِ الْعُلَا فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلَائِکَتِهِ، مِنْهُمْ سُجُودٌ لَا یرْکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لَا ینْتَصِبُونَ وَ صَافُّونَ لَا یتَزَایلُونَ وَ مُسَبِّحُونَ لا یسْأَمُونَ لَا یغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعُیونِ وَ لَا سَهْوُ الْعُقُولِ وَ لَا فَتْرَةُ الْأَبْدَانِ وَ لَا غَفْلَةُ النِّسْیانِ، وَ مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَى وَحْیهِ وَ أَلْسِنَةٌ إِلَى رُسُلِهِ وَ مُخْتَلِفُونَ بِقَضَائِهِ وَ أَمْرِهِ، وَ مِنْهُمُ الْحَفَظَةُ لِعِبَادِهِ وَ السَّدَنَةُ لِأَبْوَابِ جِنَانِهِ، وَ مِنْهُمُ الثَّابِتَةُ فِی الْأَرَضِینَ السُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ وَ الْمَارِقَةُ مِنَ السَّمَاءِ الْعُلْیا أَعْنَاقُهُمْ وَ الْخَارِجَةُ مِنَ الْأَقْطَارِ أَرْکَانُهُمْ وَ الْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ الْعَرْشِ أَکْتَافُهُمْ نَاکِسَةٌ دُونَهُ أَبْصَارُهُمْ مُتَلَفِّعُونَ تَحْتَهُ بِأَجْنِحَتِهِمْ مَضْرُوبَةٌ بَینَهُمْ وَ بَینَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّةِ وَ أَسْتَارُ الْقُدْرَةِ لَا یتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِیرِ وَ لَا یجْرُونَ عَلَیهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعِینَ وَ لَا یحُدُّونَهُ بِالْأَمَاکِنِ وَ لَا یشِیرُونَ إِلَیهِ بِالنَّظَائِرِ.

***

سپس آسمانهاى بلند را از هم گشود و آنها را مملو از فرشتگان مختلف ساخت. گروهى از آنان همیشه در سجودند و رکوع ندارند و گروهى در رکوعند و قیام نمى کنند و گروهى در صفوفى که هرگز از هم جدا نمى شود قرار دارند و همواره تسبیح مى گویند و خسته نمى شوند.

هیچ گاه خواب چشمان، آنها را فرو نمى گیرد و عقلشان گرفتار سهو و خطا نمى شود، بدن آنها به سستى نمى گراید و غفلت نسیان، بر آنان عارض نمى شود.

گروهى از آنان امناى وحى او و زبان او به سوى پیامبرانند و پیوسته براى رساندن حکم و فرمانش در رفت و آمدند و جمعى دیگر حافظان بندگان اویند و دربانان بهشتش. بعضى از آنها پاهایشان در طبقات پایین زمین ثابت و گردن هایشان از آسمان بالا، گذشته و ارکان وجودشان از اقطار جهان، بیرون رفته و شانه هاى آنها براى حفظ پایه هاى عرش خدا آماده است و در برابر عرش او چشمهاى خود را پایین افکنده، در زیر آن بالهاى خود را به خود پیچیده اند. در میان آنها و کسانى که در مراتب پایین تر قرار دارند، حجابهاى عزّت و پرده هاى قدرت فاصله افکنده است. (آنها چنان در معرفت الهى پیش رفته اند که) هرگز پروردگار خود را در وهم و ذهن خود تصویر نمى کنند و صفات مخلوقان را براى او قائل نمى شوند. هرگز او را در مکانى محدود نمى سازند و با نظایر و امثال به او اشاره نمى کنند.

 

 

در عالم فرشتگان:
به دنبال بحثى که در بخشهاى گذشته از این خطبه درباره آفرینش آسمانها و چگونگى پیدایش جهان آمده بود، امام(علیه السلام) در این بخش به سراغ آفرینش موجودات آسمان و فرشتگان عالم بالا مى رود و در عبارات کوتاه و گویایى از اصناف فرشتگان و صفات و ویژگیهاى آنان و برنامه و اعمالشان سخن مى گوید و نیز از عظمت ساختمان وجود آنان و بالا بودن سطح معرفتشان بحث مى کند و در واقع این بخش مربوط به معرفى فرشتگان در ابعاد مختلف است که مى فرماید: «سپس خداوند میان آسمانهاى بلند را از هم گشود» (ثُمَّ فَتَقَ ما بَینَ السَّمواتِ الْعُلا).(1)
از این تعبیر به خوبى استفاده مى شود که در میان آسمانها فاصله هایى وجود دارد که در آغاز به هم پیوسته بودند و سپس از هم باز شدند و این درست بر خلاف چیزى است که هیأت «بطلمیوس» مى گفت که آسمانها، همچون طبقات پوست پیاز روى هم قرار گرفته اند و هیچ فاصله اى در میان آنها نیست.
سپس امام(علیه السلام) مى افزاید: «خداوند این فاصله ها را مملو از انواع فرشتگان ساخت» (فَمَلأهُنَّ اَطْواراً(1) مِنْ مَلائِکَتِهِ).(2)
در خطبه «اشباح» (خطبه 91) نیز مى خوانیم: «وَ مَلاَ بِهِمْ فُرُجَ فِجاجِها وَ حَشا بِهِمْ فُتُوقَ اَجْوائِها; به وسیله آنها (فرشتگان) تمام فاصله هاى آسمانها را پر کرد و فاصله جوّشان را از آنان مالامال ساخت».
در جمله دیگرى از همان خطبه مى خوانیم: «وَ لَیسَ فِى اَطْباقِ السَّماءِ مَوْضِعُ اِهاب اِلاّ وَ عَلَیهِ مَلَک ساجِد اَوْ ساع حافِد; در تمام آسمانها به اندازه جاى پوست چهارپایى نتوان یافت، جز این که فرشته اى بر آن به سجده اُفتاده یا تلاشگرى سریع، مشغول کار است».
آن گاه به میان اقسام و اصناف، یا به تعبیر دیگر اطوار فرشتگان پرداخته آنها را به چهار گروه تقسیم مى فرماید:
نخست به فرشتگانى که کارشان عبادت است اشاره مى کند و آنها را نیز به چند گروه تقسیم مى کند: «گروهى که پیوسته در حال سجده اند و رکوع نمى کنند» (مِنْهُمْ سُجُود(3) لا یرْکَعُونَ).
«و گروهى که همواره در رکوعند و قیام نمى کنند» (وَ رُکُوع لا ینْتَصِبُونَ).
«و گروهى که پیوسته در حال قیامند و هرگز از این حالت جدا نمى شوند» (وَصافُّونَ(4) لا یتَزایلُونَ).
بعضى «صافّون» را در این جا به معناى «صف کشیده براى عبادت» گرفته اند و برخى به معناى بال و پرها در آسمان گشوده (به قرینه تعبیرى که در قرآن در مورد پرندگان آمده است که مى فرماید: «اَوَلَمْ یرَوْا اِلَى الطَّیرِ فَوْقَهُمْ صافّات;آیا آنها پرندگان را در بالاى سر خود ندیدند که بالهاى خود را گشوده اند»).(5)
این احتمال نیز وجود دارد که منظور، ایستادن در صفوف منظّم و آماده اطاعت فرمان و انجام اوامر بودن است.
ولى احتمال اوّل با جمله هاى قبل و بعد، تناسب بیشترى دارد، در واقع همان گونه که عبادتهاى ما داراى سه حالت عمده است قیام و رکوع و سجود، آنها نیز هر گروهى غرق در یکى از این سه عبادتند.
تعبیر به «صافّون» یا اشاره به صفوف منظّم ملائکه است و یا قیام منظم هر کدام. درست همان گونه که در خطبه همّام درباره متّقین آمده است که مى فرماید: «شبها برپا ایستاده اند و پاهاى خود را در کنار هم قرار داده اند و مشغول قرائت قرآن هستند» (اَمَّا اللَّیلَ فَصافُّونَ اَقْدامَهُمْ تالینَ لاَجْزاءِ الْقُرآنِ).(6)
«و گروه دیگرى که پیوسته در حال تسبیح خدا هستند و هرگز خسته نمى شوند» (وَ مُسَبِّحُونَ لا یسْأمُون).
ظاهر این جمله این است که آنها گروه دیگرى غیر از سه گروهى که در سجود و رکوع و قیامند، مى باشند (هر چند بعضى از مفسّران نهج البلاغه احتمال داده اند که تسبیح کنندگان، همان گروه هاى قبل هستند و از بعضى از روایات مى توان کلام آنها را تأیید کرد. زیرا در روایتى آمده است که از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) سؤال کردند نماز ملائکه چگونه است؟ پیامبر سخنى نگفت تا این که جبرئیل نازل شد و به حضرت گفت: «أنَّ اَهْلَ السَّماءِ الدُّنْیا سُجُود اِلى یومِ الْقِیامَةِ یقُولُونَ سُبْحانَ ذِى الْمُلْکِ وَ الْمَلَکُوتِ وَ اَهْلُ السَّماءِ الثّانِیةِ رُکُوع اِلى یوْمِ الْقِیامَةِ یقُولُونَ سُبْحانَ ذِى الْعِزَّةِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ اَهْلُ السَّماءِ الثّالِثَةِ قِیام اِلى یوْمِ الْقِیامَةِ یقُولُونَ سُبْحانَ الْحَىِّ الَّذى لایمُوتُ; اهل آسمان اوّل تا روز قیامت در سجده اند و پیوسته مى گویند پاک و منزّه است کسى که صاحب ملک و ملکوت است و اهل آسمان دوّم تا روز قیامت همواره در رکوعند و مى گویند پاک و منزّه است خدایى که صاحب عزّت و جبروت است و اهل آسمان سوّم پیوسته تا قیامت در حال قیامند و مى گویند پاک و منزّه است خداوندى که زنده است و نمى میرد»).(7)
در این که آیا منظور از سجود و رکوع و قیام، اعمالى همچون سجود و رکوع و قیام ماست یا اشاره به مراحل خضوع و عبادت فرشتگان بر حسب مراتب و مقامات آنها، گفتگوست. اگر فرشتگان را داراى جسم (جسم لطیف) بدانیم و صاحب دست و پا و صورت و پیشانى، معناى اوّل مناسب تر است و اگر جسمى براى آنها قائل نباشیم، یا آنها را داراى جسم بدانیم، نه جسمى همانند ما، معناى دوّم مناسب تر خواهد بود. (در بحث نکات در این زمینه سخن خواهیم گفت.)
به هر حال کار این مجموعه، همگى عبادت و تسبیح و تقدیس خداوند بزرگ است گویى غیر از آن، کارى ندارند و جز به عبادت عشق نمىورزند. در واقع آنها از نشانه هاى عظمت خداوند و بزرگى مقام او و عدم نیاز او به عبادت عبادت کنندگان مى باشند و به تعبیر دیگر فلسفه خلقت آنان احتمالا آن است که انسانها به عبادت خویش مغرور نشوند و بدانند که اگر به فرض محال او نیاز به عبادت مى داشت، فرشتگان عالم بالا در همه جا مشغول عبادتند تا بندگان زمینى تصوّر نکنند عبادت کردن یا نکردن آنها اثرى در کبریایى او مى گذارد و اگر جملگى آنها کافر گردند بر دامن کبریاى او گردى نمى نشیند: «اِنْ تَکْفُرُوا فَاِنَّ الله غَنی عَنْکُمْ».(8)
سپس به اوصاف این مجموعه از فرشتگان پرداخته، مى فرماید: «نه خواب چشمان، آنها را مى پوشاند و نه عقل آنها گرفتار سهو و خطا مى شود، نه بدن آنها سستى مى گیرد و نه غفلت نسیان بر آنان عارض مى گردد» (لا یغْشاهُمْ نَوْمُ الْعُیونِ وَلا سَهْوُ الْعُقُولِ وَلا فَتْرَةُ الاَبْدانِ وَلا غَفْلَة النِّسْیانِ).
به عکس انسانها که اگر برنامه عبادتى را تکرار کنند، به طور تدریجى گرفتار این حالات مى شوند، کم کم خواب چشمانشان را فرا مى گیرد، بدن سست مى شود و سهو و نسیان عارض مى گردد. ولى ملائکه عبادت کننده، هرگز گرفتار این حالات نمى شوند.
آنها چنان عاشق عبادت و غرق مناجات و تسبیحند که هرگز خواب و غفلت و فتورى به آنها دست نمى دهد.
به تعبیر دیگر کوتاهى در انجام این وظیفه مهم از امورى سرچشمه مى گیرد که هیچ یک از آنها در این فرشتگان نیست. گاه منشأ آن خستگى است، گاه خوابِ چشمها، گاه سهوِ عقلها، گاه سستى بدن و گاه غفلت و نسیان و چون هیچ یک از این امور در آنها نیست، هرگز در عبادت پروردگار کندى نمىورزند.
* * *
سپس به بیان مجموعه دوّم از فرشتگان پرداخته، مى فرماید: «گروهى از آنان امناى وحى خدا و زبان گویاى او به سوى پیامبران و پیوسته براى رساندن حکم و فرمانش در آمد و شد هستند» (وَ مِنْهُمْ اُمَناءُ عَلى وَحْیهِ وَ اَلْسِنَة اِلى رُسُلِهِ وَ مُخْتَلِفُونَ بِقَضائِهِ وَاَمْرِهِ).
در واقع آنها واسطه میان پروردگار و پیامبران و ترجمان وحى او هستند.
از این تعبیر استفاده مى شود که تنها جبرئیل(علیه السلام) نیست که سفیر وحى خداست. او در حقیقت رییس سفراى الهى است.
در آیات قرآن نیز اشاره به این گروه از فرشتگان شده است، گاه مى فرماید: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ; بگو آن (قرآن) را روح القدس به حق از سوى پروردگارت نازل کرده است».(10)
در جاى دیگر مى فرماید: «قُلْ مَنْ کانَ عَدُوَّاً لِجبْرِیلَ فَاِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ بِاِذْنِ اللهِ; بگو کسى که دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت دشمن خداست) چرا که او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرده است».(11)
گاه اشاره به گروه فرشتگان حامل وحى کرده، مى فرماید: «ینَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ اَمْرِهِ عَلى مَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِهِ; خداوند فرشتگان را همراه روح الهى به فرمان خود، بر هر کس از بندگانش که بخواهد نازل مى کند».(12)
در روایات اسلامى و بعضى دیگر از خطبه هاى «نهج البلاغه» نیز به این معنا اشاره شده است.
باید توجّه داشت که منظور از قضا و امر الهى در جمله هاى محلّ بحث همان فرمان و دستورهاى دینى و شرعى است، نه قضا و فرمان تکوینى که بعضى از مفسّران «نهج البلاغه» احتمال داده اند چرا که تناسب با جمله هاى قبل ـ که مسأله امناى وحى مطرح شده است ـ ندارد و «مُخْتَلِفُونَ» از ماده اختلاف در این جا به معناى رفت و آمد است.
سپس به مجموعه سوّم از فرشتگان اشاره کرده، و مى فرماید: «گروهى از آنان حافظان بندگان اویند و دربانان بهشتهاى او» (وَ مِنْهُمُ الْحَفَظَةُ لِعِبادِهِ وَ السَّدَنَةُ(13) لاَبْوابِ جِنانِهِ).
«حفظة» جمع «حافظ» به معناى نگاهبان است و در این جا دو معنا مى تواند داشته باشد: یکى نگاهبانان بر بندگان که مراقب اعمال آنها هستند و آنها را ثبت و ضبط مى کنند که در آیه 4 سوره طارق به آن اشاره شده است: «اِنْ کُلُّ نَفْس لَمّا عَلَیها حافِظ; هر کسى نگاهبانى بر او گمارده شده» و نیز در آیه 10 و 11 سوره انفطار مى خوانیم: «وَ اِنَّ عَلَیکُمْ لَحافِظینَ کِراماً کاتِبینَ; بر شما حافظانى گمارده شده، نگاهبانانى بزرگوار که پیوسته اعمال شما را مى نویسند».
دوّم نگاهبانان بندگان که آنها را از آفات و بلاهاو حوادث مختلف حفظ مى کنند که اگر آنها نباشند انسانها دائماً در معرض نابودى هستند. همان گونه که در آیه 11 سوره رعد آمده، مى فرماید: «لَهُ مُعَقَّبات مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یحْفَطُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللهِ; براى انسان مأمورانى است که پى در پى، از پیش رو و از پشت سر، او را از حوادث (غیر حتمى) الهى حفظ مى کنند».
ولى معناى اوّل با جمله هاى قبل که سخن از وحى و تکالیف شرعى داشت و جمله بعد که اشاره به بهشت و جزاى اعمال مى کند تناسب بیشترى دارد هر چند جمع میان دو معنا از مفهوم عبارت دور نیست.
«سَدَنة» جمع «سادن» به معناى دربان و «جِنان» (بر وزن کتا) جمع «جنّت» به معناى بهشت است و از این تعبیر استفاده مى شود که خداوند بهشتهاى متعدّدى دارد و بعضى از شارحان نهج البلاغه عدد آن را هشت مى دانند که در قرآن مجید به نامهاى: «جَنَّةُ النَّعیم وَ جَنَّةُ الْفِرْدَوْس وَ جَنَّةُ الْخُلْد و جَنَّةُ الْمَأوى وَ جَنَّةُ عَدْن و دارُ السَّلام و دارُ الْقَرار وَ جَنَّة عَرْضُهَا السَّمَواتُ وَ الاَرْضُ» آمده است.(14)
در این که وجود فرشتگان حافظ اعمال چه فایده اى دارد، گاه گفته مى شود فایده آنان این است که انسانها احساس مسئولیت بیشتر و مراقبتهاى نزدیکترى کنند و در اعمال و رفتار رخویش هوشیارتر باشند. چرا که هدف همه اینها تربیت انسان و جلوگیرى از انحراف و زشتکاریهاى اوست.
* * *
 سپس به مجموعه چهارم از فرشتگان بزرگ که حاملان عرش الهى هستند اشاره کرده، مى فرماید: «گروهى از آنان (آن قدر عظیم و بزرگند که) پاهایشان در طبقات پایین زمین، ثابت و گردنهایشان از آسمانِ بالا، گذشته است و ارکان وجود و پیکرشان از کرانه هاى جهان بیرون رفته و شانه هاى آنها براى حفظ پایه هاى عرش خدا آماده و متناسب است» (وَمِنْهُمُ الثّابِتَةُ فِى الاَرَضینَ السُّفلى اَقْدامُهُمْ وَ المارِقَةُ مِنَ السَّماءِ الْعُلْیا اَعْناقُهُمْ وَ الْخارِجَةُ مِنَ الاَقْطارِ اَرْکانُهُمْ وَالْمُناسِبَةُ لِقَوائِمِ الْعَرش اَکْتافُهُمْ).
آن گاه به بیان اوصافى از آنها پرداخته، مى افزاید: «چشمهاى آنها در برابر عرش او فرو افتاده و در زیر آن بالهاى خود را به خود پیچیده و میان آنها و کسانى که در مراتب پایین ترند، حجابهاى عزّت و پرده هاى قدرت زده شده است» (ناکِسَة(15) دُونَهُ اَبْصارُهُمْ مُتَلَفِّعُونَ(16) تَحْتَهُ بِاَجْنِحَتِهِمْ مَضْرُوبَة بَینَهُمْ وَ بَینَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّةِ وَ اَسْتارُ الْقُدْرَةِ).
سپس به توصیف بیشترى پرداخته، مى فرماید: «سطح معرفت و شناخت آنها به قدرى بالاست که) هرگز پروردگار خود را با نیروى وهم به تصویر نمى کشند و صفات مخلوقات را بر او جارى نمى سازند. هرگز او را در مکانى محدود نمى کنند و با نظایر و امثال، به او اشاره نمى نمایند» (لایتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْویرِ، وَلایجْرُونَ عَلَیهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعینَ وَلا یحُدُّونَهُ بِالاَماکِنِ وَلا یشیرُونَ اِلَیهِ بِالنَّظائِرِ(17)).
آرى قدرت آنها قدرت جسمانى نیست بلکه از قدرت فوق العاده روحانى برخوردارند که هیچ کس به مقام آنها راه پیدا نمى کنند و به همین دلیل شایستگى حمل عرش الهى را پیدا کرده اند.
در واقع، آنها عالى ترین مقام توحید را پیدا کرده اند مقامى که شایسته است، سرمشق براى همه بندگان الهى، مخصوصاً انسانهاى برجسته باشد. آنها هیچ شبیه و مانند و نظیر و مثالى براى خداوند قائل نیستند و هیچ محدودیتى درباره ذات پاک و صفاتش نمى شناسند حتّى او را برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم مى دانند، چرا که هر چه به تصوّر انسان یا فرشته اى درآید مخلوق اوست و خداوند برتر از آن است که مخلوق باشد.
در این که منظور از «عرش» چیست و حاملان عرش الهى چه مى کنند و عظمتى که در این جمله ها آمده چه مفهومى دارد، مطالبى در بحث نکته ها خواهد آمد. 
***
نکته ها:
1ـ ملائکه چگونه اند؟ 
در آیات قرآن مجید، بحثهاى فراوانى درباره ملائکه و فرشتگان و صفات و ویژگیها و اعمال و افعال و مأموریتهاى مختلف آنان دیده مى شود که اگر جمع آورى شود کتابى را تشکیل مى دهد.
در روایات اسلامى نیز بحثهاى بیشترى درباره فرشتگان و اعمال و صفات و مقامات آنها وارد شده است، ولى شاید بحث صریحى در هیچ کدام از اینها درباره ماهیت ملائکه به چشم نمى خورد. به همین دلیل در میان دانشمندان درباره ماهیت آنها گفتگوست.
علماى کلام بلکه اکثریت قاطع دانشمندان اسلام، آنها را موجوداتى جسمانى (از جسم لطیف) مى دانند. در بعضى از تعبیرات کلمه نور به عنوان ماده اصلى تشکیل دهنده فرشتگان آمده است و در عبارت معروفى که در بسیارى از کتب آمده، مى خوانیم:«اَلْمَلَکُ جِسْم نُورِی...».
مرحوم علاّمه مجلسى تا آن حدّ در این جا پیش رفته که مى گوید: «امامیه بلکه جمیع مسلمین مگر گروه کمى از فلاسفه... معتقدند که ملائکه وجود دارند و آنها اجسام لطیفه نورانیه هستند و مى توانند به اشکال مختلف درآیند... و پیامبران و اوصیاى معصوم، آنها را مى دیدند».(18)
به تعبیر دیگر ملائکه اجسام نورى اند و جن جسم نارى است و انسانها اجسام کثیفه (خشن) مى باشند.
قول دیگر مربوط به جمعى از فلاسفه است که ملائکه را مجرّد از جسم و جسمانیات مى دانند و معتقدند آنها داراى اوصافى هستند که در جسم نمى گنجد.
مرحوم «شارح خویى» در «منهاج البراعة» اقوال دیگرى در این زمینه نقل کرده است که مجموعاً بالغ بر شش قول مى شود; ولى بسیارى از آنها قائلین بسیار کمى دارد.
بى شک وجود فرشتگان ـ مخصوصاً با آن ویژگیها و مقامات و اعمالى که قرآن براى آنان شمرده ـ از امور غیبیه است که براى اثبات آن با آن صفات و ویژگیها راهى جز ادلّه نقلیه وجود ندارد.
قرآن مجید براى آنها ویژگیهایى مى شمرد:
1ـ آنها موجوداتى عاقل و باشعورند.
2ـ همگى سر بر فرمان خدا دارند و هیچ گاه معصیت و نافرمانى نمى کنند.
3ـ وظایف مهم و بسیار متنوّعى از سوى خداوند بر عهده دارند. گروهى حاملان عرش، گروهى مدبّرات امر، گروهى فرشتگان قبض ارواح، گروهى مراقبان اعمال بشر، گروهى حافظان انسان از خطرات، گروهى امدادگران الهى براى مؤمنان در جنگها، گروهى مأمور عذاب و مجازات اقوام سرکش و گروهى مبلّغان وحى و آورندگان پیام الهى و کتب آسمانى براى انبیا هستند.
4ـ فرشتگان داراى مقامات مختلفند و همه در یک سطح نیستند.
5ـ پیوسته تسبیح و حمد الهى به جا مى آورند.
6ـ گاه به صورت انسان یا به صورتى دیگر بر انبیا یا انسانهاى شایسته اى مانند مریم(علیها السلام) ظاهر مى شوند.
و اوصاف دیگر که شرح همه آنها در این مختصر نمى گنجد.
گرچه این بحث که ماهیت ملائکه مجرّد از جسم است یا غیر مجرّد، اثر چندانى ندارد، ولى ظاهر آیات و روایات ـ اگر نخواهیم توجیه و تفسیر خاصّى براى آنها در نظر بگیریم ـ آن است که آنها از این مادّه کثیف و خشن عنصرى نیستند، ولى به هر حال مجرّد مطلق نیز نمى باشند. زیرا زمان و مکان و اوصاف دیگرى که لازمه جسم و جسمانیت است براى آنها در آیات و روایات آمده است.
تعبیراتى که در کلام مولا على(علیه السلام) در همین بخش از خطبه (و همچنین در خطبه اشباح) آمده است همین نظریه را تأیید مى کند.
ولى به هر حال اعتقاد به وجود ملائکه به طور اجمال از جمله مسائلى است که قرآن مجید بر آن تأکید دارد، چنان که مى فرماید: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما اُنزِلَ اِلَیهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلّ آمَنَ بِاللهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ; پیامبر به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شد ایمان آورده است و همه مؤمنان نیز به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آورده اند».(19)
این نکته نیز قابل توجّه است که بعضى از ناآگاهان براى راضى نگهداشتن کسانى که منکر عوالم غیب به طور کامل هستند ملائکه را به قوا و انرژیهایى که در طبیعت انسان و سایر موجودات قرار دارد تفسیر کرده اند، در حالى که یک مطالعه بسیار اجمالى روى آیات قرآنى این طرز فکر را کاملا نفى مى کند چرا که براى ملائکه و فرشتگان، عقل و شعور و ایمان و اخلاص و عصمت اثبات شده است.
2ـ اصناف ملائکه
فرشتگان انواع و اصناف بسیارى دارند که در آیات و روایات به آنها اشاره شده است و چهار گروه عمده آنها همانها هستند که در کلام «مولا على»(علیه السلام) در این خطبه آمده است (عبادت کنندگان پروردگار، حافظان و نگهدارندگان حسابِ اعمال مردم، رسولان پروردگار به پیامبران و حاملان عرش).
امّا چنان که گفتیم در آیات، اشاره به اصناف دیگرى از آنها نیز شده است. از جمله مأموران عذاب امّتهاى ظالم و سرکش، امدادگران مؤمنان، مدبّرات امر و گیرندگان ارواح. ولى همه آنها را مى توان در مدبّرات امر که تدبیر کنندگان امور جهانند، خلاصه کرد.
سنّت الهى بر این جارى شده است که براى نشان دادن قدرت و عظمت خویش و اهداف و اغراض دیگر، امور جهان هستى را به وسیله فرشتگانى که سر بر فرمان او هستند و سستى و فتور و سهو و نسیان و کندى در اطاعت ندارند، اداره کند و هر یک از اصناف آنها برنامه اى معین و منظّم داشته، و کارگزاران کشور بى انتهاى حقّ باشند.
انسان هنگامى که درباره اصناف و انواع فرشتگان و کارها و برنامه هاى عظیم و گسترده آنان مى اندیشد احساس حقارت و کوچکى در خویش مى کند که در این عالم پهناور و مملوّ از کارگزاران حق و صفوف لشکریان خداوند و بندگان گوش به فرمان او، من چه کاره ام؟
اگر اطاعت و عبادت آن است که آنها انجام مى دهند اطاعت و عبادت من چیست؟ و اگر قدرت و توانایى آن است که آنها دارند قدرت ما چه ارزشى دارد؟ خلاصه از یکسو به عظمت این عالم و آفریدگار آن و از سوى دیگر به حقارت و کوچکى انسان و برنامه هاى او آشنا مى شود و این خود یکى از فلسفه هاى وجودى فرشتگان است.
3ـ عرش و حاملان عرش الهى
در آیات قرآن مجید حدود بیست مرتبه به عرش الهى اشاره شده است و در روایات اسلامى بحث هاى بیشترى درباره آن دیده مى شود مطابق بعضى از روایات، عظمت عرش خدا به قدرى است که در تصوّر انسان نمى گنجد تا آن جا که مى خوانیم:
تمام آسمانها و زمینها و آنچه در آنهاست در برابر عرش، همچون حلقه انگشترى است در یک بیابان عظیم.
همچنین از بعضى روایات استفاده مى شود بزرگ ترین فرشتگان الهى، اگر تا قیامت هم به سرعت پرواز کنند به ساق عرش او نمى رسند.
و نیز آمده است که خداوند براى عرش، هزار زبان آفریده و صورت تمام مخلوقات خداوند در صحرا و دریا در آن جاست.
نیز آمده است هنگامى که عرش آفریده شد خداوند به فرشتگان دستور داد که آن را حمل کنند آنها نتوانستند، فرشتگان بیشتر و بیشترى آفرید همه ناتوان ماندند خداوند با قدرت خویش آن را نگهداشت سپس به هشت فرشته اى که مأمور حمل عرش شدند فرمود آن را بردارید، آنها عرض کردند جایى که آن همه فرشتگان عاجز شوند از ما چه کارى ساخته است؟ در این جا دستور داده شد که از نام خدا و ذکر «وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ» و درود بر محمّد و آل او مدد گیرند، چنین کردند و کاربر آنها آسان شد.(20)
این اشارات و کنایات همه بیانگر عظمت «عرش» اوست و امّا این که «عرش» چیست؟ در میان دانشمندان گفتگوست و ورود در این بحث به طور مشروح، ما را از مقصد اصلى دور مى سازد. از این رو به اشاره کوتاه و گویایى قناعت مى کنیم:
پادشاهان و سلاطین دو نوع تخت داشته اند، تخت کوتاهى که در ایام عادّى بر آن مى نشستند و امور حکومت خویش را تدبیر مى کردند و تخت بلندپایه اى که مخصوص روزهاى خاصّ و ایام «بار عامّ» (ملاقات عمومى) و مراسم مهم و بزرگ بود. در ادبیات عرب، اوّلى را «کرسى» و دوّمى را «عرش» مى نامند و بسیار مى شود که واژه عرش کنایه از قدرت و سلطه کامل است هر چند اصلا تخت پایه بلندى وجود نداشته باشد، در جمله معروف «ثَلَّ عَرْشُهُ; تختش فرو ریخت» که به معناى از دست دادن قدرت است این معناى کنایى به خوبى دیده مى شود.
خداوند که سلطان عالم هستى است، داراى این دو نوع تخت حکومت و فرماندهى است (البتّه چون او نه جسم است و نه در زمره جسمانیات، مفهوم کنایى عرش و کرسى در این جا مراد است).
به هر حال، این تختِ حکومت الهى چیست؟ از جمله تفسیرهایى که براى آن مى شود این است که مجموعه عالم مادّه، آسمانها و زمینها و منظومه ها و کهکشانها همه به منزله کرسى و تخت کوتاه اوست همان گونه که قرآن مى گوید: «وَسِعَ کُرْسِیهُ السَّمواتِ وَ الارْضَ; کرسى او تمام آسمانها و زمین را در بر گرفته» و منظور از «عرش» عالم ماوراى مادّه (مادّه غلیظ و خشن) مى باشد که نه تنها بر عالم مادّه احاطه دارد بلکه جهان مادّه در مقابل آن، بسیار بسیار کوچک و کم اهمیت است.
امّا حاملان عرش بى شک به آن معنا نیست که فرشتگانى درشت هیکل و قوى پیکر پایه هاى تخت بلندى را که خداوند بر آن تکیه کرده است بر دوش گرفته اند; چرا که عرش ـ همان گونه که در بالا اشاره شد در این گونه موارد ـ معناى کنایى دارد و قراین عقلیه که مى گوید خداوند از جسم و جسمانیت دور است گواه قضیه است.
بنابراین حاملان عرش، فرشتگان بسیار بزرگ و والا مقامى هستند که شبیه و مانند ندارند و مى توانند به تدبیر جهان ماوراى طبیعت (به معنایى که در بالا گفته شد که عرش عظیم خداست) بپردازند و فرمان او را در همه جا اجرا کنند و اگر مى بینید که در عبارات مولا عظمت و بزرگى آنها به این صورت بیان شده که گردنهاى آنان از آسمانها گذشته و پاهایشان در پایین ترین طبقات زمین قرار گرفته و اندام آنها از اطراف و اقطار جهان بیرون رفته و شانه هاى آنها متناسب پایه هاى عرش عظیم پروردگارست، همه تعبیراتى است که قدرت آنها را بر تدبیر آن عالم بزرگ روشن مى سازد.
درست است که ما باید الفاظ را همه جا بر معانى حقیقیش حمل کنیم ولى آن جا که پاى قراین مسلّم عقلى در میان باشد چاره اى جز معناى کنایى نیست همان گونه که در «یدُاللهِ فَوْقَ اَیدیهِمْ» مى گوییم.
آرى آنها نه به قوّت و قدرت خود بلکه به حول و قوّه الهى، این کار مهم را بر دوش گرفته اند و در عین حال تسبیح او مى گویند و تقدیس او مى کنند و طبق آیه 7 سوره غافر براى مؤمنان استغفار مى نمایند: «اَلَّذین یحْمِلُونَ الْعَرشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یؤمِنُونَ بِهِ وَ یسْتَغْفِرونَ لِلَّذینَ آمَنُوا».
4ـ معصوم بودن فرشتگان
فرشتگان ویژگیهاى زیادى دارند که در عبارات فوق به قسمتى از آنها (در مورد گروهى که کارشان عبادت خداست) اشاره شده بود: نه خوابِ چشمان، آنها را فرو مى گیرد، نه از تسبیح خداوند خسته مى شوند، نه سهو و نسیان بر آنها عارض مى شود و نه سستى ابدان. 
در قرآن مجید نیز تصریح شده است که آنها هرگز آلوده گناه و معصیت نمى شوند: «بَلْ عِباد مُکْرَمُونَ لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِاَمْرِهِ یعْمَلُونَ; آنها بندگان شایسته و گرامى او هستند که هرگز در سخن، بر او پیشى نمى گیرند و به فرمان او عمل مى کنند»(21) و در مورد فرشتگان مأمور عذاب مى فرماید: «لا یعْصُونَ اللهَ ما اَمَرَهُمْ; هرگز مخالفت فرمان او نمى کنند».(22)
بعضى تصوّر مى کنند، معصوم بودن و نبودن در مورد آنها مفهوم ندارد، ولى این صحیح به نظر نمى رسد. درست است که انگیزه هاى گناه مانند شهوت و غضب در آنها نیست (یا بسیار ضعیف است) ولى نباید فراموش کرد که آنها فاعل مختارند و قدرت بر مخالفت دارند و حتّى از آیات قرآن استفاده مى شود که آنها از بیم مجازات او در وحشتند: «وَهُمْ مِنْ خَشْیتِهِ مُشْفِقُونَ»(23) این تعبیرات همه نشان مى دهد که آنها در عین قدرت بر معصیت، معصوم و پاک از گناهند.
از این جا روشن مى شود که اگر در بعضى از روایات تعبیراتى درباره کُندى بعضى از فرشتگان در اطاعت فرمان حقّ و تنبیه آنان به خاطر این کندى آمده، همانند ترک اولى هایى است که در مورد انبیا نیز گفته شده است و مى دانیم ترک اولى هرگز به معناى گناه نیست بلکه گاه ممکن است کار مستحبّ خوبى باشد که در مقایسه با کار بهتر، ترک اولى نامیده مى شود. شرح این مسائل را باید در جاى دیگر مطالعه کرد.
5ـ مقام معرفت حاملان عرش
از تعبیراتى که در ذیل عبارات فوق آمده بود، به خوبى معلوم مى شود که اگر حاملان عرش شایستگى این مأموریت بزرگ را پیدا کرده اند نه تنها به خاطر قوّت و قدرت آنهاست، بلکه یک دلیل آن بالا بودن سطح معرفت آنها نسبت به خداست.
آنها والاترین مقام توحید و نفى هر گونه شرک و شبیه و مانند را از خداوند دارا هستند و به خاطر همین معنا شایستگى پذیرش آن مأموریت عظیم را پیدا کرده اند و این در واقع درسى براى همه بندگان و انسانهاى آگاه است.

 

التماس دعا

  • دوشنبه ۱۱ فروردين ۹۹
کاربر دانشجو

سلام

داداش جان دست شما درد نکنه🌹

سلام
سلامت باشید ، تشکر از خودتون ✌
همراز دل

سلام داداش

دستتون درد نکنه

سلام
سلامت باشید آبجی
امیرحسین (بنده ی خدا...)

سلاام

خوبید؟

خیلی خوبه برنامه هاتونو با نشاط ادامه بدید

فقط توجه دارید که مطالب کوتاه و تلنگری و موجز تر همه پسند تر هست و استقبال بیشتری هم ازش میشه

🌹🌹🌹

سلام داداش، الحمدلله
فرمایشت درسته ، ان شاءالله ازین به بعد خلاصه ی شرحِ نهج البلاغه هم زیرِ همون پست توی کامنتا میاد
جدای از نهج البلاغه باید فعالیتای دیگه داشته باشیم با متنِ کوتاه ، ان شاءالله به مرور وبلاگ بهتر میشه

اینجا وبلاگِ خودته داداش، بازم پیشنهاد و مطلبی داشتی بگو
در پناه خدا ✌
کاربر دانشجو

سلام 

آقا امیرحسین ممنون که به وبلاگمون سر زدین،تایید کامنتای پست هایی که نویسندشون برادر خوبم آقای چارسو هستن در اختیار ایشونه و پست هایی که نویسندشون ۰کاربر دانشجو. هست رو من تایید میکنم برای همین زیر کامنتتون  کامنت گذاشتم و تایید نکردم.

من با کاربریه دانشجو اینجا فعالم و بله سعیمون بر اینه که همونطوری باشیم که شما فرمودین و نکته بجایی هم هست.

منتها فعلا جنبه تست و آزمایشه و باید در مورد این که پست های نهج البلاغه رو چطور مختصر کنیم و اصلا خلاصه بکنیم یا نه با دوستان بحث بشه.

در هر حال بابت حضورتون ممنونیم🌹

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan